اسفند که میشه اسپند بر میدارم و برای آفتاب کمرنگ دم صبح دود میکنم.آفتابی که گرچه بی جونه،اما جون میده برای گرم کردن وجود آدمی.از شرق میاد و به بلندیهای نیمه راه که می رسه یکی به در میزنه و یکی به دروازه.همینکه وقتی کوچه ها از سردی زمستون کلافه میشن ،دست به کار میشه این مهربان ماه و گلاب پاچ قجریش رو برمیداره و عطر بهار می پاشه به سر و صورت و دل و جان.لباس سبز می پوشه و شال سرخ میندازه توی آینه های رها شده از بند یخبندان و میره به خوش آمد گویی عمو نوروز کاردان.بوی بهار میده اسفند بوی امید بوی تازگی.مجری طرح: راه هنر