شبایی که دلا رو غم می گیرهدل تنگم واسه حرم می گیرهمی زنه پر دوباره تا به نجفمی ره ایون طلاتو دم می گیره
روشنای تلی از خاک سوسوی مهتابهاز زمین تا اوج افلاک نور حق می تابهدل شیعه پراز غمه که پسرهای فاطمه قبرشون غرق ماتمه