01':35'' 36138 2 شعر زیبای «امشب تمام عاشقان را دست به سر کن» با صدای محمد صالح علاء کانال :استاد محمد صالح علاء در همه زمینه های فرهنگی و هنری عالم است و صاحب نظر در کنار هنر بازیگری و کارگردانی سینما و تلویزیون همیشه دغدغه او سرودن شعر و ترانه است بسیاری از ترانه های او توسط خوانندگان خارج و داخل کشور اجرا شده که بسیار هم مورد توجه قرار گرفته است در این ویدیو استاد صالح علاء یکی از شعرهایش را به زیبایی برای علاقمندان در سالن اجرا میکند ببینید و لذت ببرید 01':45'' 5529 2 شاعر نخود و لوبیا یا مردمی ترین شاعر ایران؟ کانال :جام جم 15 فروردین سالمرگ پروین اعتصامی است شاعری که به تعبیر رهبر معظم انقلاب اسلامی گروهی سعی کردند با وجود داشتن رتبه بالای شعری او را با برخی القاب خرد کنند بیش از یک قرن از زمان تولد پروین اعتصامی میگذرد شاعری که 35 سال بیشتر زندگی نکرد اما در همین فرصت اندک و کوتاه آثاری درخور و تاثیرگذار از خود به جای گذاشت و بر دیوان اشعارش بزرگی ماند ملک الشعرای بهار مقدمه نوشت همان طور که در فیلم این گزارش هم می توانید ببینید زمانی که رهبر معظم انقلاب در بیمارستان بستری بودند و گروهی از اصحاب فرهنگ و هنر به عیادت ایشان میروند حضرت آقا در پاسخ به این جمله عیادت کنندگان که بلا به دور باشد این چند بیت از پروین اعتصامی را زمزمه میکنند هر بلائی کز تو آید رحمتی است هر که را رنجی دهی آن راحتی است زان به تاریکیگذاری بنده را تا ببیند آن رخ تابنده را تیشه زان بر هر رگ و بندم زنند تا که با مهر تو پیوندم زنند در ادامه ایشان با یاد برخی تعابیر مانند شاعر نخود و لوبیا که به پروین نسبت داده میشد تاکید میکنند که گروهی میخواستند او را خرد کنند تا دیگری را بالا ببرند 04':10'' 9976 3 زمستان / شاهکار اخوان ثالث کانال :سلامت را نمیخواهند پاسخ گفت سرها در گریبان است کسی سر برنیارد کرد پاسخ گفتن و دیدار یاران را نگه جز پیش پا را دید نتواند که ره تاریک و لغزان است شاهکار مهدی اخوان ثالث با نام زمستان با صدای مهدی رضوی پارسا 14':19'' 3613 2 صوت/ داستان شنیدنی- «جنگ و صلح» قسمت اول کانال :جنگ و صلح رمان مشهور لئو تولستوی نویسنده شهیر روس است وی کتاب جنگ و صلح را در سال ۱۸۶۹ میلادی نوشت این کتاب یکی از بزرگترین آثار ادبیات روسی و از مهمترین رمانهای ادبیات جهان به شمار میرود در این رمان طولانی بیش از ۵۸۰ شخصیت با دقت توصیف شدهاند و یکی از معتبرترین منابع تحقیق و بررسی در تاریخ سیاسی و اجتماعی سده نوزدهم امپراتوری روسیه است و به شرح مقاومت روسها در برابر حمله ارتش فرانسه به رهبری ناپلئون بناپارت میپردازد منتقدان ادبی آن را یکی از بزرگترین رمانهای جهان میدانند هرشب با ما همراه شوید تا این اثر ارزشمند تولستوی را باهم بشنویم قسمت قبل 02':36'' 3000 2 صوت/ «دوباره مینویسمت، کنار بیت آخرم» از حسین منزوی کانال :دوباره می نویسمت کنار بیت آخرم وچکه چکه می چکمبه سطر های دفترم تو تازیانه می زنی به زخمه ی خیال من من آب و دانه می دهم به خوش خیال باورم تو مثل ماه برکه ای و من غریق مست شب دوباره تو دوباره منشناوری شناورم شنیده ام زپنجره سراغ من گرفته ای هنوز مثل قاصدک میان کوچه پرپرم گلایه از قفس کمیکمی عجیب میرسد خودم قفس خریده ام برای این کبوترم شبی بخواب دیدمتمیان تنگ کوچه ها قدم زنان قدم زنانتو را به خانه می برم غزل بخواب می رودبه انتها رسیده ام تمام من چکیده شدکنار بیت آخرم حسین منزوی دکلمه از رضاپیربادیان 09':19'' 5301 3 تماشای اپرای رستم و سهراب به بهانه هشتاد و یک سالگی لوریس چکناورایان کانال :لوریس هایکازی چکناواریان ارمنی Լորիս Հայկազի Ճգնավորյան انگلیسی Loris Tjeknavorian زاده ۲۱ مهر ۱۳۱۶ در بروجرد آهنگساز رهبر ارکستر و نقاش ایرانی ارمنیتبار است او یکی از چهرههای شناختهشدهٔ فرهنگی ایران و ارمنستان است چکناواریان به عنوان آهنگساز تا به حال بیش از ۷۵ اثر شامل ۶ اپرا ۵ سمفونی ۱ اوراتوریو ۱ رکوئیم کارهای در زمینه موسیقی کر موسیقی مجلسی موسیقی باله پیانو و خوانندگی و همچنین کنسرتوهایی برای پیانو ویولن گیتار سلو و پیپا در کنار موسیقیهای متن فیلم ساختهاست او بیش از ۱۰۰ اثر با لیبلهایی مانند آرسیای فیلیپس امی و ایاسوی منتشر کرده است به مناسبت تولد هشتاد و یک سالگی این هنرمند بزرگ بخشی از اجرای اپرای رستم و سهراب را تقدیم حضور می کنیم 01':51'' 4342 3 به مناسبت روز بزرگداشت پروین اعتصامی کانال :25 اسفند روز بزرگداشت پروین اعتصامی 02':56'' 5885 3 توصیه هرمیداس اتابکی به صنعت خودروی داخلی کانال :صحبت هرمیداس اتابکی درباره اصلی ترین مسئله ای که باید خودروسازان داخلی برای پیشرفت باید به آن توجه داشته باشند 02':52'' 10874 4 شاعری که اختر چرخ ادب شعر فارسی نام گرفته است کانال :باشگاه خبرنگاران پروین اعتصامی به مدد پدر ادیب خود از کودکی با اشعار سعدی و حافظ مأنوس شد و اولین شعرهایش را در هفت سالگی سرود 01':06'' 2894 1 مونولوگی از فیلم «روز واقعه» با اجرای «مجید مظفری» کانال :مونولوگی از فیلم روز واقعه با اجرای مجید مظفری را در این ویدئو مشاهده کنید 00':00'' 1335 2 یاد رسول کانال :کلیپی در باره رسول ملاقلی پور کارگردان فقید سینمای ارزشی دفاع مقدس کشور به مناسبت سالگرد وفات ایشان شامل مصاحبه با همکاران و دوستان آخرین فیلم وی میم مثل مادر بود روحش شاد و یادش گرامی باد 00':00'' 4235 2 بزرگداشت سعدی شیرین سخن کانال :بنی آدم اعضای یکدیگرند که در آفرینش ز یک گوهرند چو عضوی به درد آورد روزگار دگر عضو ها را نماند قرار به مدت 420 10':12'' 2006 2 مستند هیچستان (4) کانال :قسمت چهارم از مستند هیچستان با موضوع زندگی سراسر لطافت شاعر و نقاش خوش ذوق کشورمان سهراب سپهری از زبان نزدیکان و آشنایان وی 11':13'' 2160 2 مستند هیچستان (2) کانال :قسمت دوم از مستند هیچستان با موضوع زندگی سراسر لطافت شاعر و نقاش خوش ذوق کشورمان سهراب سپهری از زبان نزدیکان و آشنایان ایشان 01':32'' 2420 1 شيخ طوسي کانال :ابومنصور محمد ابن احمد دقیقی طئسی شاعر ایرانی دربار ساسانیان در قرن چهارم هجری قمری است وی پس از مسعودی مروزی دومین شاعری بود که به نظم درآوردن شاهنامه پرداخت و 30':03'' 5577 2 با محمود دولتآبادی در ۷۷سالگی کانال :ایسنا شبها مینویسد میگوید شبها انسان خودش هست و خدا موهایش را خودش کوتاه میکند و از جوانی که در سلمانی کار میکرده ۵۰ سال است دیگر آرایشگاه نرفته رانندگی هم میکند البته با یک ماشین قدیمی که بیشتر از آنکه سوارش شود در مکانیکی است عشق است دیگر و شاید برای خیلیها عجیب باشد که همین را بهانهای میداند برای معاشرت با مکانیکها شاید کسی فکرش را نمیکرد کودکی که به خاطر فقر از مدرسه رفتن بازماند و به کار پرداخت از کار روی زمین و چوپانی گرفته تا پادویی کفاشی صاف کردن میخهای کج و بعد وردستی پدر و برادرها در کارگاه تخت گیوهکشی و روزی از مطرحترین نویسندههای ایران شود و خالق بلندترین رمان فارسی محمود دولتآبادی پس از گذر از فراز و نشیبهای بسیار حالا به تولد هفتادوهفتسالگی رسیده و به همین مناسبت با ایسنا گفتوگو کرده در این گفتوگو سعی شد بیشتر از گوشههایی از زندگی او پرسیده شود که کمتر درباره آنها سخن گفته و احتمالا برای مخاطبان جذابتر است آقای نویسنده در این گفتوگو از عشقش به مادر و پدرش زن پشت پنجره با موهای از وسط زلفشده و چارقد سفید علاقهاش به نظامیگری تاثیر مرگ برادر در نویسنده شدنش تاثیر کار در زندگیاش نوشتن در شب استفاده از تکنولوژیهای جدید رانندگی کردن علاقهاش به رنگ شیفتگیاش نسبت به ون گوگ و آرزوهایش سخن میگوید محمود دولتآبادی متولد ۱۳۱۹ فرزند فاطمه و عبدالرسول اهل دولتآباد سبزوار از بلاد خراسان این یک معرفی کوتاه و جالب است که در ابتدای کلیدر آمده معروفترین اثر شما و بلندترین رمان فارسی جالب از این لحاظ که مینویسید پسر فاطمه و عبدالرسول این میزان دلبستگی و قدرشناسی شما از مادر و پدر از کجا میآید منظورم مکتوب شدن و تبلور پیدا کردنش است وقتی میخواستم خودم را معرفی کنم زمانی بود که آقایی رفته بود به یک خانواده گفته بود من دولتآبادی هستم و با اینها سفری رفته بود من این را در داروخانهای در شرق تهران فهمیدم که رفته بودم برای برادرزادههایم که یتیم بودند و پدرشان قبلا مرده بود دارو بگیرم وقتی نسخه رفت پهلوی آقایی من را صدا زد گفت شما از خانواده دولتآبادی هستید گفتم بله گفت محمود دولتآبادی را میشناسی گفتم بفهمی نفهمی گفت خیلی آقاست تا گفت خیلی آقاست من فورا متوجه شدم گفتم چطور گفت با خانواده ما رفت و آمد دارد و خواهرهای من عاشقش هستند و ۱۵ روز هم با هم سفر بودیم و خیلی هم خوش گذشت من حیفم آمد این هوشمندی آن جوان را فورا افشا کنم و توی ذوقش بخورد من زندان بودم وقتی او به عنوان دولتآبادی میآید و این حرفها را میزند این داستان به اواخر ۵۵ و اوایل ۵۶ مربوط است که من از زندان آمده بودم بیرون بعد از آن اتفاقا یارتا یاران گفت که بیا عکسی از تو روی کتابهایت بگذاریم گفتم دوست ندارم و معمولا یک عکس از من توی مطبوعات بود آن هم عکسی بود که نقش یک افسر آلمانی را بازی میکردم در حادثه در ویشی یک روز صبح آمد من را برد یک عکاسی و آن عکس را که روی اولین دوره کلیدر هست از من گرفت و چاپ کردند عاشق رنجها و عشقهای پدر و مادرم بودم برای شناختنامه خودم به نظرم رسید که بهتر از آنی که فرزند که هستم اهل کجا هستم نیست این هیچ نشان خاصی ندارد الا اینکه من عاشق رنجها و عشقهای پدر و مادرم بودم نسبت به فرزندانشان از جمله نسبت به خودم مادر من خیلی کم فرصت پیدا کرد که من با او باشم با او زندگی کنم ولی پدرم گاهی این فرصت را به من میداد مادرم یکی از چیزهایی که میگفت گفت شما سر خاک من نمیآیید من میدانم و پیشاپیش گلهمند بود ولی من جلد سیم روزگار سپریشده مردم سالخورده یعنی پایان جغد را تمامش را سر خاک مادر و پدرم نوشتم نه که بروم آنجا بلکه در ذهنم فضایی که پدید آمد گورستان است و من یا سایه من که سامون است میرود و با آنها گفتوگو میکند خواستم به او گفته باشم که من همیشه به یاد شما هستم و به واقع تصویر آنها یک لحظه از ذهنم دور نشده یعنی انگار که آنها هستند و من بهشان فکر میکنم زیرا وقتی هم که بودند بیشتر در ذهن من بودند چون یا کار بودم یا شب دیر میرفتم خانه شما فکر کن من در دورهای که ریاضت دوساله را شروع کرده بودم همیشه چهار و نیم صبح هر سه ماه یک بار میرسیدم خانه اگر پنج صبح یا چهار صبح میرسیدم هر ساعتی میرسیدم خانه زنی پشت شیشه پنجره رو به کوچه بود با موهای از وسط زلفشده و چارقد سفید آن زن حتما مادر من بود که منتظر بود تا من بروم و بعد او برود بخوابد عشق به مادر و پدر یک حس متفاوت است و این کمترین احساس دینی بود که من به آنها ادا کردم ضمن اینکه یک کتاب روی محور مرگ آنها نوشتم به نام پایان جغد و آن دردناکترین کتابی است که من نوشتم نظامیگری را خیلی دوست داشتم شما در سیر کاریتان هم حضور روی صحنه تئاتر را تجربه کردهاید و هم حضور در سینما را و خب چیزی که ادامه دادید و به آن عنوان شناخته میشوید نویسندگی است تجربه شغلهای متعددی را هم در جوانی دارید کمی از این تجربهها بگویید و تاثیرشان و اینکه اگر نویسندگی را ادامه نمیدادید چه کار میکردید اولا که من رفتم گروهبان بشوم در مشهد درس بخوانم افسر بشوم باز درس بخوانم و برسم به مراحل بالای نظامی من نظامیگری را خیلی دوست داشتم بعد که آنجا قبول نشدم خب رفتم دنبال کار قبلیام که آرایشگری بود در آرایشگری من شاگرد اول بودم و همه میخواستند که من بروم پهلوی آنها کار کنم ولی من اوستایی داشتم به نام آ تقی که به من میگفت داداش من این عهد را نگه داشتم تا وقتی بیایم تهران و بعد از آن به فکر تئاتر افتادم آمدم تئاتر و جستوجوی من یک سال طول کشید اینور و آنور تا برسم به کلاس آموزش تئاتر آناهیتا که آنجا به زحمت من را قبول کردند قبول نمیکردند برای اینکه آنها میگفتند شما باید دیپلم داشته باشید من هم میگفتم آقا حالا دیپلم چه اهمیتی دارد من میخواهم بیایم سر کلاس یاد بگیرم یک مهاجه یکساعته با زندهیاد آقای اسکویی داشتم تا قبول کرد بروم سر کلاس در آنجا هم در پایان ترم در دو رشته شاگرد اول شدم یکی نویسندگی یکی بازیگری درد مرگ برادر و آغاز نوشتن بعد از آن ضمن روندی که داشتم در زندگی مقوله تفکر برایم پیش آمد ذهن من ذهن فلسفی بود خیلی به فلسفه و فکر علاقه داشتم منتها برادر جوان من در ۲۲ سالگی افتاد روی دستم و ظرف کمتر از صد روز - همانطور که پزشکش بهم گفته بود - از بین رفت این آسیب عاطفی باعث شد که من بیشتر بروم به سمت ادبیات خیلی آسیب شدیدی بود برادر کوچکم بود منتها چون اهل خانواده بود و مادرم بهش خیلی علاقهمند بود تنها پسر و فرزندی که با مادرمان روابط انسانی عمیقی داشت او بود در نتیجه طبق خواست مادرم و روحیه او برایش رفتم خواستگاری با اینکه از من چهار سال کوچکتر بود برایش نامزد گرفتم تا وقتی که دکتر بردمش گفت صد روز بیشتر زنده نمیماند من به هر دری زدم و نشد تا اینکه آن آسیب عاطفی اول اینکه سبب شد من باباسبحان را بنویسم و بعد افتادم در مسیر نوشتن و مساله تفکر شد بعد از خلاقیت ادبی هنر را از کار کردن یاد گرفتم نه از تئوریها ولی نکتهای که شاید خوب باشد بگویم آن است که کار خیلی چیزها به من یاد داد کار هر نوع کاری که انجام دادم همه کارهایی که انجام دادم به من هنر را یاد داد من هنر را از کار کردن یاد گرفتم نه از تئوریهای ادبی حتی از نویسندگان بزرگ اگر بخواهم قیاس کنم بین آنها و کار کدامشان به من بیشتر چیز یاد دادند کار بوده حتی در ویراستاری ویراستاری اثر باز هم کار به من چیز یاد داده فرض کن اگر روی زمین کار میکردم اگر در آرایشگاه کار میکردم اگر در صحرا کار میکردم اگر در دکان کفاشی در ششسالگی کار میکردم و همه اینها ساختن به من هنر را یاد داد چقدر خوشحال شدم از اخراج اینکه بچههای ما میروند دنبال نظریات ادبی به گمانم راه را گم کردهاند راه یادگیری کار است هر کاری در کارهای موفق یا ناموفق من در کارهایی بسیار ناموفق بودم ولی به هر حال خودش یادگیری بوده است میدانی چرا من را از روزنامه کیهان بیرون انداختند من در بخش تجاری کار میکردم از بس خسته شده بودم به جای اینکه بنویسم تجار نوشتم تجارین گفتند شما باید بروید بیرون چقدر خوشحال بودم آن لحظهای که آمدم بیرون احساس کردم از گچ آمدم بیرون بنابراین از آنجایی هم که ناموفق بودم یاد گرفتم کار آموزندهترین کتاب برای زندگی و هنر من بوده برای روابط من انسانشناسی من آدمها را در کار شناختم و اگر نویسنده نمیشدید بعد از اینکه نشد افسر بشوم و بعد در تئاتر به نقطهای رسیدم که حس کردم تئاتر ما این بار را ندارد که من باهاش کار کنم افتادم توی ادبیات ادبیات را داشتم آن را تقویت کردم باید متفکر میشدم یادم هست یک وقت ذهنم شروع کرده بود به باریدن خود انسان متوجه است ولی ضربهای که از لحاظ عاطفی به من خورد فکر کردم ادبیات و فقط ادبیات میتواند جواب بدهد شاید به نظر بعضیها باورپذیر نباشد احساس نوستالژی در خلق اثری مثل کلیدر نقش بسیار موثری داشت من در تهران ناگهان احساس کردم من خانواده را آوردم تهران ولی تهران دارد همه را از من میگیرد و گرفت و این حس نوستالژیک خیلی در من بود وقتی که رفتم به سمت کاری که حدود ۲۰ سالی بهش فکر کرده بودم شاید هم کمتر یا بیشتر ۵۰ سال است سلمانی نرفتهام حالا که درباره کارهایتان گفتید و به کار در سلمانی اشاره کردید یک چیزی که ممکن است برای خیلیها جالب باشد این است که شما موهایتان را خودتان کوتاه میکنید و آرایشگاه یا سلمانی نمیروید خیلی وقت است وقتی در آرایشگاه کار میکردم یک لحظه فکر کردم ببینم میتوانم سر خودم را اصلاح کنم شروع کردم دیدم میتوانم در آرایشگاه آینه پشت سر هم وجود دارد ولی در خانه دیگر با دستم این کار را میکنم دستم مثل چشم کار میکند با دست لمس میکنم و قسمتهای زائد را میفهمم الان دیگر ۵۰ سالی میشود البته متاسفانه چون سلمانی رفتن خیلی خوب است محل معاشرت است ولی این باعث شده که من دیگر سلمانی نروم شما انسان شببیداری هستید چه شد که شب را برای نوشتن و برای آن تفکرات انتخاب کردید و از کی از ابتدا برای اینکه من همیشه روزها کار میکردم و طبعا شب بایستی مینوشتم دیگر اینکه فضیلت شب این است که انسان خودش هست و خدا و هیچکس دیگری جز شما نیست و صفحه سفید کاغذ و احساس آزادی تمام به همین جهت بعضی وقتها در کلیدر وقتی سه – چهار صبح بخشی را به پایان میرساندم شروع میکردم به سماع در خلوت خودم و با خودم برای اینکه حس خوبی داشتم از اینکه خلاقیت به یک جایی رسیده و این تنهایی خیلی عالی بوده شب خیلی خوب است بعدا که با مولوی بیشتر آشنا شدم متوجه شدم که او هم شب را خوب میشناخته فقط اینکه آن ایام انقدر صدا در خیابانها نبود و من غالبا در زیرزمینها زندگی میکردم خیلی هم دوست میداشتم خانههایی که پله میخورد میآید پایین آنجا سکوت بیشتر است جالب است که بعد از نوشتن کلنل - کتابی که دو سال تمام مینوشتم - کتاب را دادم همسرم آذر خواند گفت خیلی عجیب است این را کی نوشتی گفتم شب بعد از اینکه همه شما به خواب میرفتید آن ایام در خیابان وزرا در یک آپارتمان کوچک طبقه سوم زندگی میکردیم گفتم شب وقتی همه خوابند چطور ممکن است به تکنولوژیهای جدید بیاعتنا باشم شما جزو نویسندههایی هستید که تقریبا زود موبایل دستتان گرفتید و با ایمیل کار میکنید با این تکنولوژیهای مدرن بیگانه نبودهاید البته وارد فضای مجازی نشدید تا این اواخر که به مقاومتتان دستکم درباره تلگرام پایان دادید و آنجا یک حضور شخصی دارید چه چیزی باعث میشود برخلاف خیلی از همنسلانتان بسته عمل نکنید و پذیرای این مسائل باشید من همیشه نوابغ را ستایش کردهام چه در گذشته چه در زمان حال نبوغ ستودنی است و این سیستمهای جدید نشانه بلوغ و نبوغ مغز بشر است چطور ممکن است من بیاعتنا بمانم و فکر کنم چون من نمیتوانم بفهممشان پس حداقلش را هم استفاده نکنم من درباره این چیزها تعصب ندارم میگویم معجزه ذهن بشر حیرت میکنم هنوز وقتی سوار طیاره میشوم و بعد از چهار ساعت در یک منزل دیگر هستم میگویم معجزه است مگر نیست واقعا ما برای اینکه از ده دولتآباد بیاییم سبزوار شش هفت کیلومتر بود از صبح راه میافتادیم دو ساعت و نیم تو راه دنبال آن چهارپا میآمدیم و بعد دوباره دو ساعت و نیم برمیگشتیم مثلا الان من میخواهم به قوم و خویشم در سبزوار – که البته الان دیگر ندارم – بگویم حالم بد نیست از طریق این میگویم مارکس یک حرف درخشان میزند بهرغم اینکه الان مهدورالدم اعلام شده میگوید تاریخ خارج از اراده من و شما حرکت میکند و این تکنولوژی یک بخش از تاریخ علم و فناوری بشر است پس من که آن عبارت در ذهنم مانده چطور میتوانم به آنچه خارج از اراده من و شما انجام میگیرد بگویم نه چون من دوست ندارم گاهی هم اشتباه میکنم میخواهم بزنمش زمین ولی در لحظه میگویم تو نسبت به این موضوع نادانی آنکه اشکالی ندارد شما رانندگی هم میکنید و یک ماشین قدیمی هم دارید نکته جالبش این است که بیشتر از آنکه سوارش شوید در مکانیکی است عشق است دیگر در داستانی که دارم سفر علی عاشق دوچرخهاش هست هر وقت این سوال از من میشود یاد علی میافتم و دوچرخهاش دیگر از آن من رانندگی را دوست دارم برای اینکه اوایل دوست داشتم اسبسواری کنم خب امکانش نبود بعضیها فکر میکنند با توجه به اسبهایی که در کلیدر وجود دارد من یک اسبشناسم در حالیکه اینطور نیست من یک بار سوار اسب شدم و چون جراحی پهلو کرده بودم دایی من که جنگلبان بود گفت چیه گفتم هیچی گفت بیا پایین جواب بابای کولی تو را نمیتوانم بدهم من را پیاده کرد اسبسواری من همین بود که آن هم زیاد اسب نبود بیشتر قاطر بود حالا رانندگی را دوست دارم با این ماشین دوست دارم با بیوک داماد ما میگفت یک ماشین جدید بخر هی میروی مکانیکی گفتم نمیدانی وقتی آدم میرود با مکانیکها صحبت میکند چه حظی میبرد برای اینکه بالاخره دو تا فحش به هم میدهند چهار تا متلک میگویند تو گاراژ هست فضای زندگی هست ولی به واقع من سه برابر قیمت این ماشین خرجش کردهام ولی خب چه کنم که مکانیکهای ما هم بیمعرفت شدهاند ماشینهای جدید را هم معدودی را سوار شدهام ولی نتوانستم یکی از چیزهایی هم که سالهاست همراه شماست تسبیح است معمولا آبی هم هست من رنگ را خیلی دوست دارم دو تا از رنگهایی که خیلی دوست دارم یکی آبی است یکی نارنجی متمایل به تیره یا روشن فرقی نمیکند به این موضوع فکر کردم به این نتیجه رسیدم یکی رنگ زمین است یکی رنگ آسمان یعنی اولین رنگهایی که من چشم باز کردم و دیدم کویر است و آسمان کویر به این ترتیب این دوتا رنگ همیشه با من هست ضمن اینکه آشنایی با آن نابغهای که من خیلی دوستش میدارم ون گوگ در تشدید این امر خیلی موثر بوده در بین نقاشها فکر میکنم بتوانم بگویم ون گوگ را از همه بیشتر دوست دارم و در تمام مدت عمرم همیشه تصویری از ون گوگ جلو من بوده بیش از هنرمندان ادبیات که به هر حال شیفته هستم مثل کافکا داستایوفسکی و کامو ون گوگ همیشه بوده از وقتی با پدر و مادرم زندگی میکردم این بوده با من یا دکتر گاشه بوده ازش یا تصویر خودش بوده شما درباره مرگ ون گوگ به چه نتیجهای رسیدید فکر میکنم این آدمها به طور کلی عمر زیادی ندارند در جستوجوی مرگش نبودم هرگز نامههایش را خواندهام آثاری را که دربارهاش نوشته شده خواندهام در هلند نمایشگاهش را دیدهام بارها آلبومش را ورق زدهام و همیشه به آن شکفتگی فکر کردهام به آن درخشندگی ناگهانی خودش عین امپرسیونیزم است خود زندگی ون گوگ یک درخشش ناگهانی است و من دیگر کنجکاو نشدم که ببینم پایانش چطور بوده فرقی نمیکند شاملو حرف جالبی میزند ازش یادی بکنم برای اینکه مردادماه درگذشت شاملو به من گفت زندگی ما یک اتفاق است و مرگ ما یک قطعیت آنچه در ون گوگ مهم است آن اتفاقی است که افتاده آن قطعیت دیگر قطعیت است در یک دوره خیلی کوتاه تعداد بسیار عجیبی کار خلق میکند این فوران است دیگر همانچه که در هنر من همیشه مهم میدانم فوران مثل آتشفشان این فوران برای شما کی اتفاق افتاد من به خودم اجازه نمیدهم همچین تعبیری درباره خودم به کار ببرم برای اینکه من مثل دهقان کار کردهام و دهقان زمین را نرم نرم بار میآورد در یک جاهایی این محصول خیلی درخشان به نظر میآید که آن را هم بیننده میبیند و کسی که مصرف می کند آن لحظاتی که سماع میکردم بعد از کار مثلا گفتید در دوره کلیدر در مورد کلیدر یا دچار مرگ میشدم در روزگار سپریشده یا دچار فرسایش مرگبار میشدم در آثار دیگر مثل سلوک یا دچار خرسندی از پیروزی بر کار میشدم مثل جای خالی سلوچ و حالا سال ۱۳۹۶ و تولد ۷۷ سالگی درباره این ۷۷ جایی چیزی نوشتهاید آرزویتان برای تولد امسال چیست یک آرزوی شخصی و یک آرزوی جمعی اولا از این دو تا هفت کنار هم خیلی خوشم میآید به دو علت سال پیش نخواستم تولد برگزار شود یکی مرگ کیارستمی بود یکی هم اینکه ۷۶ چیز جالبی نیست ۷۷ خیلی زیباست آنکه میگویی من یاد کردم قلاب دو هفت است در یکی از آثارم هست عبور کردن از آن قلاب دو هفت و رسیدن به آشتی بین دو هفت برای من حالت نمادین و جالبی دارد خیلی خوشحالم که این دو تا هفت کنار هم قرار گرفته زیباست با آرزوهای اجتماعی کار کردهام آرزوی من توامان است بین آرزوهای کلی و شخصی لازم نیست بگویم که من با آرزوهای اجتماعی کار کردهام همیشه و هر وقت نتوانستم کار کنم بدانید که انگیزه اجتماعی در من کم شده در مورد این کتاب بنیآدم انگیزه اجتماعی من کم شد یعنی عشق من نسبت به بسیاری چیزها و این کتاب بسیار تیره درآمد روزگار سپریشده هم تیره است ولی در آنجا یک عشق قربانیشده وجود دارد عشقهای قربانیشده وجود دارند که برایم خیلی عزیزند آرزوهای محمود دولتآبادی آرزوهای شخصی من همیشه توامان هستند با آرزوهای جمعی صلح هست قانون هست حقوق انسان هست حقوق فردی و اجتماعی انسان و سرجمع همه اینها استقلال و تمامیت ارضی اقلا هیچی که نداریم این را داشته باشیم برای اینکه این یکی اگر مخدوش بشود واقعا من سکته میکنم آدم کجا رفت آرزوی شخصی من هم این است که مردم خودشان را به جا بیاورند انقدر دوپولی نباید باشیم آدمها خیلی با نسبت حسابی که در بانک دارند سنجیده میشوند این حال من را به هم میزند سوال اصلی من این است آدم کجا رفت دی شیخ گرد شهر همی گشت با چراغ کز دیو و دد ملولم و انسانم آرزوست گفتا که یافت مینشود گشتهایم ما گفت آنکه یافت مینشود آنم آرزوست متشکرم سپاسگزارم تولدتان مبارک امیدوارم نشستن این دو هفت کنار هم سال بسیار خوب و خوش و پرخیر و برکتی را برای شما رقم بزند 44':18'' 1169 1 صوت/ فردوسیخوانی- قسمت چهل و یکم- شروع داستان فرود سیاوش کانال :سایت فردوسیخوانی فردوسی خوانی عبارت از خواندن اشعار شاهنامه فردوسی به آواز مخصوص است فردوسی خوانی در دو مجلس مختلف اجرا میشدهاست یکی مجالس خوانین و اشراف و دیگری در قهوهخانهها فردوسی خوانی در مجالس خوانین به صورت نشسته و در قهوهخانهها به صورت ایستاده اجرا میشدهاست فردوسی خوانی همیشه به صورت انفرادی یا چند نفری اجرا میشده و در اجراهای اقوام لر همراه با ساز تال کمانچه محلی خرمآباد وبا سبک خاص خود همراه میشوداین فرهنگ در بین اقوام لر کاملا از میان نرفتهاست و در بین مردمان لر هنوز اگر چه کمرنگتر از گذشته اما پابرجاست در فرهنگ لری به شه نومه خونی معروف است فردوسی خوانی با نقالی تفاوت دارد در فردوسی خوانی گفتار و رفتار اغراقآمیز وجود ندارد و قصهگو با استفاده از لحن خودش داستان را بیان کرده و گاهی نیز از برخی حرکات برای رساندن معنی بهره میبرد اما نقالی به نوعی نوعی اجرای نمایشی تک نفرهاست و اجرایش پیچیدهتر از فردوسی خوانی است این قسمت شروع داستان فرود سیاوش با ما همراه شوید و لذت فردوسیخوانی را تجربه کنید سازنده امیر خادم پژوهشگر ادبیات در دانشگاه تورنتو قسمت قبل 30':11'' 5350 2 صوت/ داستان شنیدنی- «جنگ و صلح» قسمت دوم کانال :جنگ و صلح رمان مشهور لئو تولستوی نویسنده شهیر روس است وی کتاب جنگ و صلح را در سال ۱۸۶۹ میلادی نوشت این کتاب یکی از بزرگترین آثار ادبیات روسی و از مهمترین رمانهای ادبیات جهان به شمار میرود در این رمان طولانی بیش از ۵۸۰ شخصیت با دقت توصیف شدهاند و یکی از معتبرترین منابع تحقیق و بررسی در تاریخ سیاسی و اجتماعی سده نوزدهم امپراتوری روسیه است و به شرح مقاومت روسها در برابر حمله ارتش فرانسه به رهبری ناپلئون بناپارت میپردازد منتقدان ادبی آن را یکی از بزرگترین رمانهای جهان میدانند هرشب با ما همراه شوید تا این اثر ارزشمند را باهم بشنویم قسمت قبل 05':03'' 3532 2 خوشا زان عشقبازان یاد کردن، به یاد «قیصر» در سالروز تولدش کانال :خوشا از دل نم اشکی فشاندن به آبی آتش دل را نشاندن خوشا زان عشقبازان یاد کردن زبان را زخمه فریاد کردن خوشا از نی خوشا از سر سرودن خوشا نی نامه ای دیگر سرودن نوای نی نوایی آتشین است بگو از سر بگیرد دلنشین است نوای نی نوای بی نوایی است هوای ناله هایش نینوایی است نوای نی دوای هر دل تنگ شفای خواب گل بیماری سنگ قلم تصویر جانگاهی است از نی علم تمثیل کوتاهی است از نی خدا چون دست بر لوح و قلم زد سر او را به خط نی رقم زد دل نی ناله ها دارد از آن روز از آن روز است نی را ناله پر سوز چه رفت آن روز در اندیشه ی نی که اینسان شد پریشان بیشه ی نی سری سرمست شور و بی قراری چو مجنون در هوای نی سواری پر از عشق نیستان سینه ی او غم غربت غم دیرینه ی او غم نی بند بند پیکر اوست هوای آن نیستان در سر اوست دلش را با غریبی آشنایی است به هم اعضای او وصل از جدایی است سرش بر نی تنش در قعر گودال ادب را گه الف گردید گه دال ره نی پیچ و خم بسیار دارد نوایش زیر و بم بسیار دارد سری بر نیزه ای منزل به منزل به همراهش هزاران کاروان دل چگونه پا ز گل بر دارد اشتر که با خود باری از سر دارد اشتر گران باری به محمل بود بر نی نه از سر باری از دل بود بر نی چو از جان پیش پای عشق سر داد سرش بر نی نوای عشق سر داد به روی نیزه و شیرین زبانی عجب نبود ز نی شکر فشانی اگر نی پرده ای دیگر بخواند نیستان را به آتش میکشاند سزد گر چشم ها در خون نشیند چو دریا را به روی نیزه بیند شگفتا بی سر و سامانی عشق به روی نیزه سرگردانی عشق ز دست عشق عالم در هیاهوست تمام فتنه ها زیر سر اوست قیصر امین پور 37':46'' 1287 2 صوت/ فردوسیخوانی- قسمت سی و هشتم- داستان رسیدن کیخسرو به ایران کانال :سایت فردوسیخوانی فردوسی خوانی عبارت از خواندن اشعار شاهنامه فردوسی به آواز مخصوص است فردوسی خوانی در دو مجلس مختلف اجرا میشدهاست یکی مجالس خوانین و اشراف و دیگری در قهوهخانهها فردوسی خوانی در مجالس خوانین به صورت نشسته و در قهوهخانهها به صورت ایستاده اجرا میشدهاست فردوسی خوانی همیشه به صورت انفرادی یا چند نفری اجرا میشده و در اجراهای اقوام لر همراه با ساز تال کمانچه محلی خرمآباد وبا سبک خاص خود همراه میشوداین فرهنگ در بین اقوام لر کاملا از میان نرفتهاست و در بین مردمان لر هنوز اگر چه کمرنگتر از گذشته اما پابرجاست در فرهنگ لری به شه نومه خونی معروف است فردوسی خوانی با نقالی تفاوت دارد در فردوسی خوانی گفتار و رفتار اغراقآمیز وجود ندارد و قصهگو با استفاده از لحن خودش داستان را بیان کرده و گاهی نیز از برخی حرکات برای رساندن معنی بهره میبرد اما نقالی به نوعی نوعی اجرای نمایشی تک نفرهاست و اجرایش پیچیدهتر از فردوسی خوانی است این قسمت داستان رسیدن کیخسرو به ایران با ما همراه شوید و لذت فردوسیخوانی را تجربه کنید سازنده امیر خادم پژوهشگر ادبیات در دانشگاه تورنتو قسمت قبل 02':59'' 3438 2 دکلمهخوانی استاد «پرویز خرسند» درباره هابیل و قابیل کانال :مهر در این ویدیو پرویز خرسند نویسنده و روزنامه نگار مشهور به دکلمه خوانی در برنامه شوکران میپردازد