تو حوض پادشاه چند تا غورباغه بودن که ازبس سروصدا میکردن پادشاه به وزیر دستورداد غورباغه هارو دستگیر کنه. روز تولد پادشاه که میرسه پادشاه دستورمی ده همه ی سقاها بدون اینکه پولی بگیرن حوض پادشاه رو پر از آب کنن . یکی از سقاها مشک شو پر از هوا می کنه غافل از اینکه همه سقاها هم همین کارو کردن و پادشاه همه رو به علاوه وزیر از قصر بیرون می کنه .