عمو رمضون که در بیرون شکرستون و دور از بقیه مردم با همسرش زندگی می کرد . اون تصمیم می گیره که یه کاروانسرا در محدوده بیرون شکرستون تاسیس کنه ولی متوجه میشه که باید بره اداره مجوزات و یک مجوز معتبر تهیه کنه . در حین رفتن به شکرستون با افراد فرصت طلبی برخورد می کنه .