من از جایی می آیم که سالارش نه تشنه آب که تشنه لبیک بود ، درد او بی آبی نبود که سیرابش کنند نامردمی بود... عبدالله که از نینوا عازم ری بود در بین راه به کلیسای پدر آنتوان می رود و در آنجا از سرزمین نینوا و وقایع آن خبر می دهد.