عده ای مسلح ناگهان به طرف اتومبیل هجوم آورده و به صورت دایره وار جاده را محاصره کرده وبستند. گوش تا گوش هم ایستادند و فرمان دادند: ایست . به دستور افراد مسلح ، سرنشینان این اتومبیل یکی پس ازدیگری از داخل آن پیاده شدند. جواد گفت : عزیزان من ، مقاوم و هوشیار باشید. احتمالاً ما به اسارت نیروهای بعثی درآمده ایم . حدس او درست بود .