حامد و حلما میخوان توی اتاقک گوشه حیاط کتابخونه راه بندازن که همه بچههای محل ازش استفاده کنن، برنامهشون هم اینه که یکی از شبهای ماه رمضان افطاری بدن و کتابخونه رو افتتاح کنن. همهچیز داشت طبق برنامه پیش رفت که کیف پول بابای بچهها رو دزدیدن و معلوم نیست برای برنامه افطاری چه اتفاقی میافته...