پیامبر روی سنگی نشسته بودند و برای یارانشان صحبت می کردند که ناگهان شتری به آرامی به آنها نزدیک شد فردی که احساس می کرد جای شتر آنجا نیست خواست شتر را هی کند که پیامبر نگذاشتند؛ قصه های شنیدنی و زیبا از شهر قصه که داستانهای کتاب های قصه کودکان توسط عماد شمس الهی را به کارتون تبدیل کرده اند این قسمت آزاده شده پیامبر(ص)