بالای درختها جای بچه ها نیست و وسوسه بالا رفتن دارد باید مواظب باشد چون سقوط برابر مرگ است او مستقلا به این ارتفاع میرود و هرچه بالاتر شاخه ها باریک باریک تر میشود دمش او را نجات داد و در هوا معلق است و دستش به هیجا نمیرسد و پدر از بدنش قدرتمندش پلی برای بچه اش میسازد و بچه میمون از این درس میگیرد