من چرا دل به تو دادم که دلم می شکنی tیا چه کردم که نگه باز به من می نکنی دل و جانم به تو مشغول و نظر در چپ و راست tتا ندانند حریفان که تو منظور منی دیگران چون بروند از نظر از دل بروند tتو چنان در دل من رفته که جان در بدنی تو همایی و من خسته بیچاره گدای tپادشاهی کنم ار سایه به من برفکنی بنده وارت به سلام آیم و خدمت بکنم tور جوابم ندهی می رسدت کبر و منی مرد راضیست که در پای تو افتد چون گوی tتا بدان ساعد سیمینش به چوگان بزنی مست بی خویشتن از خمر ظلومست و جهولt مستی از عشق نکو باشد و بی خویشتنی تو بدین نعت و صفت گر بخرامی در باغt باغبان بیند و گوید که تو سرو چمنی من بر از شاخ امیدت نتوانم خوردنt غالب الظن و یقینم که تو بیخم بکنی خوان درویش به شیرینی و چربی بخورند tسعدیا چرب زبانی کن و شیرین سخنی شعر از سعدی خواننده استاد محمدرضا شجریان تنبک: همایون شجریان عود: محمد فیروزی کمانچه : سعید فرجپوری تار : مجید درخشانی