از تلویزیون ببینیم یا اینکه خودمان مشرف ‌شویم. وقتی کاظمین و گنبد طلایی باب الحوائج را می‌بینیم صدایی در دل نجوا می‌کند صدایی پر جاذبه که خوب نمی‌شنویم! ما آدم‌های دوهزار و هیجده از فرزندان پرآوازه رسول اسلام چیزی جز ظاهر گنبد و بارگاه‌شان یا کمی بیشتر، جملاتی تحت عنوان حدیث و روایت و کلیاتی از زندگی نامه نمی دانیم امادر دل‌مان نجوای آرامش بخش و پرجاذبه ای می‌شنویم و همین کافیست که از اسارت زمان و مکان خارج شویم. فردا سالروز شهادت مردی است که شاید تنها چیزی که درباره ایشان شنیده‌ایم مصراع قدیمی «یا باب الحوائج یا موسی بن جعفر» باشد و یا اخبار کوتاهی از اسارت طولانی مدت ایشان. دعوت می‌کنم از شما تا در این متن کوتاه درباره یکی از نجات دهندگان بشر از گمراهی و سردرگمی بیشتر بخوانیم. وقتی همه امکانات در خدمت قدرت بود! در عصر حیات امام هفتم(ع) شعر و هنر، فقه و حدیث و حتی زهد و ورع در خدمت ارباب قدرت درآمده و مکمل ابزار زر و زور شده بود. در این دوران دیگر تهدید جدی پایه های دستگاه خلافت را نمی لرزاند و به همین دلیل خلفا از جریان عمیق و مستمر دعوت اهل بیت به اسلام ناب محمدی غافل نبودند! در طول 35 سال امامت موسی بن جعفر علیه السلام، چهار خلیفه حکومت کردند که هر کدام حداقل یکبار برای به شهادت رساندن ایشان اقدام کردند! طوریکه امام در برهه ای زندگی مخفیانه در روستاهای اطراف شام و حتی طبرستان داشتند و تحت تعقیب بوده و در اختفا به سر می بردند! ماجرا از چه قرار بود؟ ظاهر قضیه این بود که موسی بن جعفر علیه السلام همچون یک شهروند عادی دارای علم معارف اسلامی، به بیان احکام و مباحثات علمی و کلامی می پرداختند. طوری که حتی پدر ایشان امام صادق(ع) امر امامت فرزند جوانشان را با اشاره می‌گویند و در وصیت نامه هم نام فرزندشان را به عنوان وصی بعد از نام چهارتن ذکر می کنند. اما باطن تشکیلات شیعه در آن زمان به حدی رشد پیدا کرده بود که شیعیان در اقصا نقاط فتوحات اسلامی برای امام خمس و زکات می فرستادند! طوریکه که پسرعموی امام که پسر برادر ناخلف امام بود برای سخن چینی و جذب رضایت خلیفه به هارون می گوید«هارون! خیال نکن فقط تو خلیفه زمین هستی و مردم به تو مالیات می دهند. مردم به موسی بن جعفر هم مالیات و پول می دهند!» هرچند قدرت تشکیلات شیعی و ارتباطات و حمایت هایشان به حدی نبود که بتوان با آن اقدام انقلابی برای از بین بردن حکومت خلفای قاصب کرد اما خلفا را برای فراخواندن امام به بغداد، تبعید و حتی زندانی کردن ایشان ترغیب می‌کرد. طوریکه مدت زندانی ایشان بین چهار تا شش سال بوده است. امام چه می خواستند؟ تبین اسلام ناب در شرایطی که وسعت بزرگی از کره زمین تحت حکومت مثلا اسلامی بود! تفسیر صحیح قرآن و ارائه تصویری روشن از معرفت اسلامی در حالیکه قاریان و عالمان زیر نظر حکومت به کار خود مشغول بودند! تبین مسئله امامت و حاکمیت سیاسی در جامعه اسلامی در شرایطی که سالها از غدیر خم گذشته و اثری از اصحاب پیامبر وجود نداشت! و در انتها تلاش و کوشش بری تشکیل جامعه ای که هدف پیامبر اسلام و همه پیامبران الهی بود. یعنی اقامه قسط و عدل و از بین بردن شریکان و همتایان خداوند از صحنه حکومت و تاثیر گذاری بر سرنوشت مردم و سپردن زمام اداره زندگی به بندگان صالح خداوند، امام هر چه می خواست برای سعادت مردم و خوشبختی مخلوقات بود. خنثی کردن سیاست بازی هارون هارون یک خلیفه سیاست مدار و بسیار با ذکاوتی بود او رفتار سه خلیفه قبل خود نسبت به امام را دیده بود و تصمیم گرفت خودش به مکه و مدینه برود تا از نزدیک موسی‌بن جعفر(ع) را ببیند که چه جور موجودی است. ببیند این شخصیتی که این همه درباره‌ی او حرف هست، این همه دوستان دارد، حتی در بغداد کسانی از دوستان او هستند، این چه جور شخصیتی دارد؛ آیا باید از او ترسید یا نه؟ یکبار در مسجد الحرام امام را می‌بیند و یک مذاکرات تندی بین آنها رد و بدل میشود و موسی‌بن جعفر ابهت خلیفه را در مقابل حاضران میشکند؛ اما او آنجا موسی‌بن جعفر(ع) را نمیشناسد. بعد که می‌آید مدینه، چند ملاقات با امام کاظم دارد. در این ملاقات‌ها هارون‌الرشید تمام آن کارهائی را که باید برای قبضه کردن یک انسان مخالف و یک مبارز حقیقی انجام داد، همه را انجام می‌دهد: تهدید، تطمیع، فریبکاری؛ همه‌ی این‌ها اجرا می‌شود. که شرحش در تاریخ هست. فقط یک نمونه اش این که هارون برای ظاهرسازی به امام می‌گوید «شما بنی‌هاشم از فدک محروم شدید، آل علی فدک رااز شماها گرفتند، حالا من میخواهم فدک را به شما برگردانم. بگو حدود فدک چی تا من به شما برگردانم.» اما حدودی که امام برای فدک معین می‌کنند، تمام کشور اسلامی آن روز را در بر میگیرد؛ شجاعانه جلوی جمع چشم در چشم خلیفه می‌گوید فدک یعنی این. یعنی اینکه تو خیال کنی که ما دعوامان در آن روز بر سر یک باغستان بود، چند تا درخت خرما بود، این ساده‌لوحانه است. مسئله‌ی ما آن روز هم مسئله‌ی چند تا نخلستان و باغستان فدک نبود، مسئله‌ی خلافت پیغمبر بود؛ مسئله‌ی حکومت اسلامی بود. حالا میان قحطی تابوت های شهر، باید به تخته های دری اکتفا کند خطر موسی‌بن جعفر برای دستگاه خلافت، خطر یک رهبر بزرگی بود که دارای دانش وسیع است؛ دارای تقوا و عبودیت و صلاحی است که همه‌ی کسانی که او را میشناسند، این را در او سراغ دارند؛ دارای دوستان و علاقه‌مندانی است در سراسر جهان اسلام؛ دارای شجاعتی است که از هیچ قدرتی در مقابل خودش ابا ندارد؛ یک مبارز، مجاهد، متصل به خدا، متوکل به خدا، دارای دوستانی در سراسر جهان اسلام و دارای نقشه‌ای برای اینکه حکومت و نظام اسلامی را پیاده بکند، این بزرگترین خطر برای حکومت هارونی است. بنابراین تصمیم گرفت که این خطر را از پیش پای خودش بردارد. البته مرد سیاستمداری بود، این کار را دفعتاً انجام نداد. اول مایل بود که به یک شکل غیرمستقیم این کار را انجام بدهد. بعد دید بهتر این است که موسی‌بن جعفر را به زندان بیندازد، شاید در زندان بتواند با او معامله کند، به او امتیاز بدهد، زیر فشارها او را وادار به قبول و تسلیم بکند. لذا بود که موسی‌بن جعفر را از مدینه دستور داد دستگیر کردند، منتها جوری که احساسات مردم مدینه هم جریحه‌دار نشود و نفهمند که چه بر سر موسی‌بن جعفرآمد. لذا دو تا مرکب و مهمل درست کردند، یکی به طرف عراق، یکی به طرف شام که مردم ندانند که موسی‌بن جعفر را به کجا بردندو امام را آوردند در مرکز خلافت و در بغداد زندانی کردند و این زندان، زندان طولانی بود وبه قصد این دستگیر کردند که امام (علیه‌السّلام) را در زندان به قتل برسانند. بدن نحیف امام را در حالیکه زنجیرها همچنان به آن آویزان بود روی تخت دری از زندان خارج کردند. تاثیر عجیب بر خاندان یک زندان‌بان سفاک! داستانهای زیادی و روایات متعددی از تاثیر امام بر زندان بان هایشان هست که یکی از جالبترین آنها سندی‌بن شاهک معروف که یک زندان‌بان بسیار خشن و از سرسپردگان بنی‌عباس و از وفاداران به دستگاه سلطنت و خلافت آن روز بود، او امام را در خانه‌ی خودش در یک زیرزمین بسیار سختی زندانی کرده بود. خانواده‌ی سندی بن شاهک گاهی اوقات از یک روزنه‌ای زندان را نگاه میکردند، وضع زندگی موسی‌بن جعفر(ع) آنها را تحت تأثیر قرار داد و بذر محبت اهل بیت و علاقه‌مندی به اهل بیت در خانواده‌ی سندی بن شاهک پاشیده شد، طوریکه که یکی از فرزندان سندی‌بن شاهک به نام «کشاجم» از بزرگان و اعلام تشیع می شود!. شاید دو نسل یا یک نسل بعد از سندی‌بن شاهک یکی از اولاد سندی بن شاهک، کشاجم است که از بزرگترین ادبا و شعرا و از اعلام تشیع در زمان خودش است!