درد عشقی کشیدهام که مپرس زهر هجری چشیدهام که مپرس گشتهام در جهان و آخر کار دلبری برگزیدهام که مپرس آن چنان در هوای خاک درش میرود آب دیدهام که مپرس من به گوش خود از دهانش دوش سخنانی شنیدهام که مپرس سوی من لب چه میگزی که مگوی لب لعلی گزیدهام که مپرس بی تو در کلبه گدایی خویش رنجهایی کشیدهام که مپرس همچو حافظ غریب در ره عشق به مقامی رسیدهام که مپرس حافظ
0 seconds of 0 secondsVolume 90%
Press shift question mark to access a list of keyboard shortcuts
میانبرهای صفحه کلید
پخش/توقفSPACE
افزایش صدا↑
کاهش صدا↓
پرش به جلو→
پرش به عقب←
زیرنویس روشن/خاموشc
تمام صفحه/خروج از حالت تمام صفحهf
بی صدا/با صداm
پرش %0-9