برنامه ویژه نور و صدا، در کنار بنای یادبود حافظ و گوته در 'وایمار' آلمان به مناسبت دویست و شصت و هفتمین سالگرد تولد گوته در سال 2016 برگزار شد. شهر 'شیراز' و شهر 'وایمار' کشور 'آلمان' دو شهر خواهر خوانده هستند. توصیه می‌شود این ویدئو را با هدفون یا هندزفری مناسب ببینید. درباره رابطه گوته و حافظ: نقادان ادب جهان ، گوته را یکی از ارکان چهارگانه ادب جهان نام داده اند و چنین شخصیتی با شیفتگی و دلبستگی درباره حافظ فراوان گفته است :« ای حافظ ، آرزوی من آن است که فقط مریدی از مریدان تو باشم » . گوته: ژان ولفگانگ گوته ؛ شاعر ، فیلسوف ، نویسنده ، سیاستمدار و دانشمند بزرگ در میان آثار خود ، یک اثر مهم دارد به نام دیوان شرقی . این اثر نه تنها یکی از عالی ترین آثار شعر و حکمت گوته است بلکه یکی از بزرگ ترین آثار ادبی آلمان و اروپا به شمار می آید . گوته این اثر برجسته را با خواندن دیوان شعر حافظ به وجود آورد . نقادان ادب جهان ، گوته را یکی از ارکان چهارگانه ادب جهان نام داده اند و چنین شخصیتی با شیفتگی و دلبستگی درباره حافظ فراوان گفته است :« ای حافظ ، آرزوی من آن است که فقط مریدی از مریدان تو باشم » . گوته خطاب به حافظ متن های ادبی سلیس ، عمیق ، پرمعنا و پر از روح و احساس خلق کرد که در نوع خود شاهکاری بزرگ محسوب می شوند . در نوشته های او با نام حافظ مواجه می شویم . او با حافظ سخن می گوید ، به تحلیل اشعارش می پردازد ، احساس قلبی خود و دریافت هایش را نسبت به اندیشه های حافظ بیان می کند . حافظ را می ستاید ، سروده های او را جاودانه و آسمانی می خواند اما گاهی هم عاجز و درمانده می شود از بیان درک عمیق حقیقت نهفته در اشعار او . متنی که می خوانید نظر گوته درباره شخصیت ، اندیشه و ادبیات حافظ است که در دیوان غزلیات او جلوه گر شده است : ای حافظ ، سخن تو هم چون ابدیت بزرگ است ؛ زیرا آن را آغاز و انجامی نیست . کلام تو هم چون گنبد آسمان ، تنها به خود وابسته است و میان نیمه ی غزل تو با مطلع و مقطع آن فرقی نمی توان گذاشت ؛ زیرا همه ی آن در حد جمال و کمال است . اگر روزی دنیا به سرآید ، ای حافظ آسمانی ، آرزو دارم که تنها با تو و در کنار تو باشم . چرا که این ، افتخار زندگی من و مایه ی حیات من است . درباره ی غزل های حافظ هرگونه سخن بی فایده است ؛ زیرا باید نخست آنها را خواند و عمقشان را درک کرد و با آنها هم آهنگ شد تا بتوان پی برد که چگونه سخن حافظ اعجاز واقعی ذوق و هنر بشری و سرچشمه ی فیاض کمال و جمال و حکمت و عرفان است . غزلیات حافظ را همه دوست دارند ؛ زیرا عارفان از آثار حکمت و عامیان از شیوایی گفتارش لذت می برند . ایرانیان همه هوشمند و باذوق و شاعرپیشه اند ؛ بنابراین بعید نیست چنین ملتی قریحه ی تابناک بی شمار در دامان خویش پرورش دهد . ولی اگر این ملت در طول پانصد سال ، مقام اول را در میان جمله ی سخنوران خود تنها به هفت شاعر ( فردوسی ، انوری ، نظامی ، مولوی ، سعدی ، حافظ و جامی ) اختصاص دهد و توده ی مردم نیز میان این هفت نابغه ی دنیای ادب ، حافظ شیراز را بیش از همه عزیز دارند و در دل جای دهند ، می توان دریافت که چنین کسی واقعا چه مقامی در دنیای ذوق و هنر می تواند داشته باشد . حافظا ، خویش را با تو برابر نهادن جز نشان دیوانگی نیست . تو آن کشتی ای هستی که مغرورانه باد در بادبان افکنده است تا سینه ی دریا را بشکافد و پای بر سر امواج نهد و من آن تخته پاره ام که بی خودانه سیلی خور اقیانوسم . در دل سخن شورانگیز تو گاه موجی از پس موج دگر می زاید و گاه دریایی از آتش تلاطم می کند ، اما این موج آتشین مرا در کام خویش می کشد و فرو می برد . با این همه ، هنوز در خود جرات اندکی می یابم که خویش را مریدی از مریدان تو شمارم ؛ زیرا من نیز چون تو در سرزمینی غرق نور زندگی کردم و عشق ورزیدم . حافظ در همه ی عمر از آن چه مردم عادی می طلبند و می جویند دوری گزید و آن چه را که برای دیگران مجهول است جست و جو کرد و در همه حال هم چنان صاحب نظر و زنده دل باقی ماند . در عین پارسایی ، دست از لذات جهان شست و قدر زندگی را چنان که شایسته بود ، دانست . بدیهی است مقام واقعی حافظ را جز با توجه به ملیت و محیط و عصر وی نمی توان شناخت ، ولی این نکته یقین است که هرکس یک بار حافظ را بشناسد و با او آشنا شود در سراسر زندگی دست از این یار آسمانی برنخواهد داشت و در راه ناهموار زندگی او را راهنمای سفر خواهد کرد . در باغ زیبا ، گل سرخ و زنبق کنار هم شکفته اند تا بر رخ ژاله ی بامدادی بوسه زنند . پشت باغ ، صخره ای پوشیده از گیاه و گل سر به سوی آسمان کرده و پیرامون آن را جنگلی خرم فراگرفته که یک سره تا دره ای سرسبز ادامه دارد . همه جا مانند آن روزگاران که من در آتش عشق می گداختم و هر بامدادان با چنگ خویش به پیشواز مهرفروزان می رفتم ، از عطر گل آکنده است . (یادبود گفتمان گوته و حافظ در دیوان غربی شرقی گوته در شهر وایمار آلمان) حافظا ، آرزو دارم از شیوه ی غزل سرایی تو تقلید کنم . همچون تو قافیه پردازم و غزل خویش را به ریزه کاری های گفته ی تو بیارایم . نخست به معنی اندیشم و آن گاه بدان لباس الفاظ پوشانم . هیچ کلامی را دو بار در قافیه نیاورم ؛ مگر آن که با ظاهری یکسان معنایی جدا داشته باشد . آرزو دارم همه ی این دستورها را به کار بندم تا شعری چون تو ، ای شاعر شاعران جهان ، سروده باشم ای حافظ ، هم چنان که جرقه ای برای آتش زدن و سوختن شهر امپراطوران کافی است ، از گفته ی شورانگیز تو چنان آتشی بر دلم نشسته که سراپای این شاعر آلمانی را در تب و تاب افکنده است . ای حافظ ، ای حامی بزرگوار ، ما همه به دنبال تو روانیم تا ما را با نغمه های دل پذیرت در نشیب و فراز زندگی رهبری کنی و از ودای خطر به سوی سرمنزل سعادت بری . حافظا ، خویش را با تو برابر نهادن جز نشان دیوانگی نیست . تو آن کشتی ای هستی که مغرورانه باد در بادبان افکنده است تا سینه ی دریا را بشکافد و پای بر سر امواج نهد و من آن تخته پاره ام که بی خودانه سیلی خور اقیانوسم . در دل سخن شورانگیز تو گاه موجی از پس موج دگر می زاید و گاه دریایی از آتش تلاطم می کند ، اما این موج آتشین مرا در کام خویش می کشد و فرو می برد . با این همه ، هنوز در خود جرات اندکی می یابم که خویش را مریدی از مریدان تو شمارم ؛ زیرا من نیز چون تو در سرزمینی غرق نور زندگی کردم و عشق ورزیدم . وایمار (به آلمانی: Weimar) شهری است فرهنگی که در مرکز آلمان و در ایالت تورینگن واقع شده است. این شهر با حدود ۶۵٬۰۰۰ نفر جمعیت (بر اساس آمار سال ۲۰۰۷) در شمال جنگل تورینگن، شرق شهر ارفورت و جنوب غربی شهرهای لایپزیگ و هاله قرار دارد. اولین بار در سال ۸۹۹ از وایمار در متون تاریخی نام برده شده است. منتظر نظرات و پیشنهادات شما هستیم.