گیتی خانمه این ویدئو را در اینستاگرامش به اشتراک گذاشت و نوشت: مطرب مهتاب رو آنچه شنیدی بگو، ما همگان محرمیم آنچه بدیدی بگو مدت کوتاهی است که به جمع دوستان«با همستان» شبکه جام جم پیوسته ام. برای حضور دراستودیوی جام جم، از مقابل ساختمان پخش قدیمی می گذرم؛ همان جایی که در سال ۵۸ کارم را در آن آغاز کردم و اولین اجرای زنده ام را که آغازگر دوستی بین من و تو بود. شنبه ی این هفته که اجرا داشتم، پیش از غروب به اداره رسیدم، هنوز تا زمان پخش برنامه یکی دو ساعتی فرصت داشتم. در مقابل ساختمان لحظه ای درنگ کردم و وارد ساختمان شدم و بعد از سال ها به مآمن خوشترین خاطره هایم ، سر زدم. زمانی که از داخل راهرو، مقابل اتاق ها، پلکان و ... قسمت های مختلف عبور می کردم، گذشته درست مانند عکس های قدیمی مقابل چشمانم جان گرفت؛تصاویر همه آن هایی که در آن اتاق ها مشغول به کار بودند همراه صدای زنگ تلفن، موسیقی برنامه ها، وگفتگوی همکاران، مثل فیلم های خیالی از نو زنده شدند؛ آبدارچی که دیگر در این کره خاکی مهمان نیست با سینی چای اش که ابزار فرمانروایی اش محسوب می شد با اعتماد به نفسی مثال زدنی از مقابل اتاق ها عبور کرد و منشی رئیسی که فکر می کرد هرگز کس دیگری اتاق او را اشغال نخواهد کرد، نامه را به دست نامه رسانی داد که باور داشت تا همیشه نامه ها را به دست کارمندان می رساند و گیتی پانزده ساله که نفس نفس زنان کیف مدرسه در دست از پله ها پائین رفت تا با تأخیر به پخش زنده ی برنامه نرسد! همه چیز و همه کس در یک لحظه متوقف شد، آدم هایی که دیگر نبودند، کارها و پست هایی که به دیگران واگذار شده بودند، مناسبات و ارتباطات میان آن ها که اتاق ها را اشغال کرده بودند، عشق ها، کینه ها و ... در آن لحظه همه چیز به داستان کوتاهی شبیه بود که حاصلش تنها خاطراتی بود که آدم ها از خود باقی گذاشته بودند... آنچه خدا، حافظه زمان و دیگران از ما به خاطر خواهند سپرد... و ای کاش خوب باشد و به خاطر سپردنی!