به‌به عجب هوایی، چه صبح با صفایی....چه گل‌های قشـــنگی، چه بچۀ زرنگی...بیدار شـــده با خورشید داره به فردا امیـــــد....چونکه دیشب با مهتاب خونده یه عالم کتاب....سحــرخیز و پُرکاره، قفل گل بـــــهاره....برای اینکه هر‌جا کتاب تو دستش داره...