فصل زمسون شده بود...برگ درختا ریخته بود..دیگه گلی نمونده بود....یه دسته ابر از راه رسید ...بارون اومد برفی بارید..حسنی ما تو خونه...می شست می گرفت بهونه....
فصل زمسون شده بود...برگ درختا ریخته بود..دیگه گلی نمونده بود....یه دسته ابر از راه رسید ...بارون اومد برفی بارید..حسنی ما تو خونه...می شست می گرفت بهونه....