ای عاشقان ای عاشقان آن کس که بیند روی او... شوریده گردد عقل او آشفته گردد خوی او .. معشوق را جویان شود دکان او ویران شود ... بر رو و سر پویان شود چون آب اندر جوی او ... شاهان همه مسکین او، خوبان قراضه چین او ... شیران زده دُم بر زمین پیش سگان کوی او ... این عشق شد مهمان من، زخمی بزد بر جان من ... صد رحمت و صد آفرین بر دست و بر بازوی او