ماست رو توی کاسه ای می فروختند. مادر خونه یک کاسه می داد دست پسر خونه که برود از بقال سر کوچه ماست بخره. وای که چقد دلم تنگ شده برای مزه انگشتم. انگشتی که توی راه مغازه تا خونه هی می زدم توی کاسه ماست و هی می مکیدم. چقد دلم تنگ شده برای دل شوره این که ماست کم نشه و مادر دعوام نکنه ...