پادشاه رازی داشت که از اینکه سال ها در دلش بود خسته شده بود به چندی از افراد خود گفت که می خواهد این راز را به آنها بگوید اما به شرط اینکه جایی گفته نشود و اگر فاش شود نصیبشان تیغ شمشیر خواهد شد.......