مرد نخ فروش مزد شاگردش را روی تخت گذاشت و انگشترش را درآورد و کنار آن گذاشت تا وضو بگیرد به شاگرش گفت مزدش را بردارد بعد از اینکه وضو گرفت انگشترش را ندید و به شاگردش شک کرد و.....