09':48'' 7395 9 مشاهیر استان فارس(استاد محی الدین لایق)(1) کانال :استاد محی الدین لایق در سال 1310 در فیروز آباد متولد شد یکی از پیشکسوتان عرصه تئاتر بود و او به کار تدریس در دبیرستان مشغول و همه وجودش تئاتر بود بخش اول مستند مشاهیر استان فارس که به زندگی هنری مرحوم استاد محی الدین لایق می پردازد 03':18'' 7037 2 طراح بزرگ ایرانی،چه خودروهای معروفی را طراحی کرده ؟ کانال :هرمیداس اتابکی بزرگترین طراح خودرو جهان که مهمان برنامه چرخ از شبکه 4 بود از شرکتهای بزرگ خودرویی دنیا که برایشان طراحی خودرو انجام میدهد و همچینین خودروهای معروفی که تا به حال در سطح جهان طراحی کرده است صحبت کرد 07':03'' 6943 28 خان ننه | شعرخوانی استاد شهریار درباره مادر کانال :خان ننه هایاندا قالدین بئله باشیوا دولانیم نئجه من سنی ایتیردیم دا سنین تایین تاپیلماز دکلمه و شعر آذری استاد محمدحسین شهریار برای مقام مادر 15':09'' 6304 3 مشاهیر استان فارس( استاد حمید دیرین) کانال :حمید دیرین خوش نویس ایرانی پایهگذار و نخستین رییس انجمن خوش نویسان استان فارس از دوران کودکی به خوشنویسی علاقهمند شد تا اینکه محضر استاد سید حسین میرخانی در تهران را درک کرد و بالاخره در سال ۱۳۴۷ بهعنوان پایهگذار و رییس انجمن خوش نویسان استان فارس منصوب مشاهیر استان فارس که به زندگی هنری مرحوم استاد حمید دیرین می پردازد 15':56'' 6283 3 از نزدیک به تماشای صدایی ماندگار بنشینید! کانال :ایسنا صدای آرام او شنوندههای رادیو را یاد آرامش برنامههای شبانگاهی میاندازد صدای او کویری و دشتی است از آن دست صداهایی که بیس آنها بالاست در دشت هیچ عاملی به رسا شدن صدا کمک نمیکند و این خاصیت اقلیمی صداست صدای بهروز رضوی از خاستگاه و زادگاه کویریاش برخاسته است خانه بهروز رضوی پر از رادیو است بخشی از فضای خانه او به رادیوهایش تعلق دارد او میگوید من از همان ابتدا به رادیو علاقه داشتم و رادیوهایی که میبینید مربوط به همان سالهای کودکیام است همه این رادیوها عمرهای درازی دارند برخی از آنها بیش از ۶۰ سال عمر دارند این رادیوها پایههای خوبی داشتهاند به همین خاطر سالم ماندهاند عصر یک روز زمستانی بهروز رضوی از صداهای ماندگار عرصه گویندگی پذیرای خبرنگاران ایسنا است ترجیح این هنرمند بر انجام گفتوگو در یک فضای آرام مثل خانهاش برای ما هم فرصتی است تا از نمایی نزدیکتر او را بشناسیم و به مخاطبمان هم بشناسانیم آنچه در ادامه میخوانید حاصل گفتوگو با گویندهای است که صدایش برای کمتر کسی ناآشناست صدای دلنشین او در قالب برنامه کتاب شب رادیو تبلیغات تلویزیونی و روایتی ماندگار از مستند ایران سالهاست که شنیده میشود در این بخش میتوانید به تماشای ویدئوی گفتوگوی ایسنا با بهروز رضوی بنشینید از کودکی وارد این معرکه شدم بهروزرضوی دربارهی اینکه چگونه به کار رادیو وارد شده است میگوید از کودکی وارد این معرکه شدم و بنابراین خیلی از عالم هنر دور نبودم از نمایشهای مدرسه و در مناسبتها حتما برنامه اجرا میکردم و دکلمهای داشتم در دانشگاه تئاتر را به شکل جدی اجرا می کردم و این پیشینه کار من به آن دوره برمیگردد ولی با گروه ادب امروز هم همکاری میکردم من و جمعی از دوستانم برای برنامههای این گروه مینوشتیم تا اینکه تعداد گویندهها به تعداد مقالههایی که نوشته میشد کم بود زمانی که میخواستند مقاله ها را بخوانند یادش به خیر آقای نادرپور گفتند که نویسندگان برنامه ها بیایند و هر کسی مقاله خود را بخواند و ما از آنجا بود که گویندگی رادیو را شروع کردیم و به این ترتیب گویندگی آغاز شد و کم کم به کار نویسندگی چربید این جریان به سال ۵۲ و ۵۳ برمیگردد اما من پیش از آن به وسیله خانم پوران فرخزاد و همایون نور احمر به برنامهای به نام دفتر آدینه دعوت شدم در تهران و در نمایشهای طنزی که خودم تنظیم می کردم گاهی گویندگی می کردم همراه من خدا رحمت کند آقای صدرالدین شجره بودند که در اردوی رامسر با همدیگر آشنا شدیم و اولین ملاقات من آنجا بود و بعد هم هر دو در یک تاریخ نزدیک به هم وارد رادیو شدیم رضا بابک باقر کریمپور مرحوم ساسان و دوستان زیاد دیگری بودند که هنوز هم هستند او دربارهی اینکه چه زمانی به شکل حرفهای کارش را به عنوان گوینده شروع کرد توضیح میدهد پیش از انقلاب در کنار کار گویندگی که یک روز در هفته رادیو میرفتم و با برنامه گروه ادب امروز همکاری داشتم کارهای دیگری هم میکردم و آژانس تبلیغاتی داشتم رادیو هم جزو علاقهمندیهایم بود بعد از انقلاب کارمند رادیو شدم و قالب زمینههای شغلی من تعطیل شد و تنها موردی که مورد مصرف داشت و قابل استفاده بود همین گویندگی بود که در رادیو و خارج از رادیو ادامه داشت گویندگی آقای مانی را خیلی دوست داشتم بهروز رضوی سپس از علاقهمندیاش به رادیو میگوید و اظهار میکند گویندگی جزو کارهایی است که هر آدمی به آن علاقهمند میشود حتی اگر به آن علاقه نداشته باشد پیش از این زمینههایی بوده است که به رادیو علاقمند بوده باشم همیشه گویندگی آقای مانی را خیلی دوست داشتم نمایشهای رادیو را که گوش میکردم در کنار جذابیتهایی که خود نمایش برایم داشت نحوه مقدمه گفتن و خداحافظی کردن آقای مانی هم برایم جذاب بود بنابراین به رادیو علاقه داشتم و تمام عوامل آن را میشناختم و میدانستم که برنامههای رادیویی هرکدام چه ساعتی پخش میشوند بنابراین تنها سرگرمی و تنها وسیله اطلاعاتگیری من رادیو بود درست ۵۰ سال قبل رضوی گذر عمر خود در رادیو را ۵۰ سال عنوان میکند و درباره اوایل حضورش در رادیو چنین اظهار میکند آذر ۴۷ اولین کار رادیوییام بود که بابت آن دستمزد گرفتم درست ۵۰ سال از آن زمان میگذرد این نوع کارها و این حرفها اگر با علاقمندی همراه نباشد مشکل میگیرد و کاری هم که علاقمندی در آن باشد خستگی ندارد و من همچنان نسبت به کار گویندگی علاقهمند هستم با وجود اینکه هیچگاه فکر نمیکردم وارد این حرفه بشوم چرا که رشته تحصیلی من چیز دیگری بود و قرار بود مهندس معمار بشوم اما در مقاطعی به مشکلاتی برخوردم و ترک تحصیل کردم و وارد رادیو که شدم آسه آسه به این شغل علاقهمند و متوجه جذابیتهای آن شدم به عقیده من هر کسی که وارد کار رادیو شود به آن علاقهمند میشود رادیو در ذات خودش تنوع دارد زمانی که یک مطلب تازهای را میخوانید همین جذابیت دارد و یا شعر و گفتاری که میخوانیم برای ما جذاب است سنت احترام به استاد که نزد نسل بهروز رضوی مشهود بود آیا در بین نسل بعد از آنها هم دیده میشود رضوی در این زمینه میگوید نسلهای بعد ما خیلی از چیزهایشان عوض شده است پیش از همه شتابزدگی و عجله آنها است در عالم شتابزدگی هم خیلی نمیشود عمیق شد به همین دلیل کار در رو و سطح جریان دارد در گذشته ما جدیتر به این مقوله نگاه میکردیم الان این کارها برای جوانترها شغل شده است در حالی که این نوع کارها باید مشغله آدم باشد اگر که دل مشغول آن نباشیم به آن به عنوان بیقوله نپردازیم کار موفقی نخواهیم کرد و خسته هم خواهیم شد اما وقتی کاری از روی دلمشغولی باشد لذتبخش است اجرای خاطره انگیز زندهیاد اخوان ثالت و بهروز رضوی بهروز رضوی که اشعار بسیاری از شاعران را روایت کرده است دربارهی اینکه چقدر تاکید دارد اشعاری که میخواند ترانه سرای آن همراهش در استودیو باشد به خاطره اجرای برنامه تلویزیونیاش با مهدی اخوان ثالث که به سالهای دور برمی گردد اشاره میکند و اینگونه میگوید انتخاب اشعار من بستگی به موضوع و نیاز برنامه است اما خب بارها شده است که در خدمت خود اساتید و شاعران عزیز بودهام پرمخاطرهترین آن زنده یاد اخوان ثالث بود که در تلویزیون برنامه مشترکی با ایشان داشتم آن برنامه یک برنامه ادبی بود و عید سال ۵۸ این برنامه به بهانه نوروز شروع شد برنامه مشترکی که ایشان از سنتها و آداب و رسوم میگفت و من هم در خدمتشان بودم و گاهی نکته و شعری روایت می کردم و اشعار ایشان و دیگران را میخواندم اخوان ثالث به عنوان مجری در این برنامه حضور داشتند پیش از آن هم در برنامه دیگری در تلویزیون با عنوان سرودی درودی بدرودی اشعاری را میخواند و توضیحاتی میداد و من هم مختصری اشعار را روایت میکردم حافظ را چندین و چندباره دوره کردهام رضوی معتقد است در اکثر موارد گویندگان اساسی و حسابی از خود شاعران اشعارشان را بهتر میخوانند شاعران معمولا یک تکیهها و آکسانگذاریها و انجمنهای ادبیشان دارند که در گویندگی پسندیده نیست چرا که باید سلیستر و صریحتر خوانده شوند البته بسیاری از شاعران هم صدای خوبی دارند و هم اجرای خوب به عنوان مثال خود اخوان ثالث با وجود این که بیس صدایش پایین بود اما اجرای قوی داشت و بسیار زیبا بود اشعار خودش را میخواند و هیچ کسی جز خود او صحت و سلامت شعر را نمیدانست و خوب اجرا نمیکرد من به طور کلی ارادتم به حضرت حافظ بسیار است و از همان دوران مکتب و مکتب خانه که شاعران دیگر را هم درک کردم حافظ را چندین و چند باره دوره کردهام غزلیات سعدی غزلیات شمس و مولوی صائب و بیدل دهلوی را هم همینطور البته طبیعی است که هر صدایی به هر اثری نخورد و بعضی از صداها با بعضی از تمها و موضوعها سازگارترند چه در شعر و چه در نثر در حرفه گویندگی تیپسازی جایز نیست رضوی درباره اینکه آیا دغدغه این را دارد که تجربیات خود را برای نسل جدید منتقل کند اظهار میکند فعلا به صورت برگزاری کلاسهای گویندگی به این امر رسیدهام من در کلاس های آموزشی همواره افراد را از تقلید کردن بازداشتم و تأکید کردم که گوینده باید خودش باشد به جهت اینکه زمانی که گوینده خودش باشد کیفیت صدا تا پایان برنامه به همان شکل خواهد بود و چه بسا پختهتر هم خواهد بود اما اگر قرار باشد صدای دیگری از خودم بسازم چند دقیقه بعد خسته میشوم صدا عوض می شود و قدرت مانور هم روی آن ندارم اما زمانی که صدا صدای خودم باشد در هر زمان قدرت مانور دارم و هر حالتی از یک جمله را با صدای طبیعی خودم بهتر میتوانم بیان کنم البته در نمایش های رادیویی تیپ سازی جزو هنر بازیگر است اما در حرفه گویندگی تیپ سازی جایز نیست متاسفانه در رادیو این اتفاقات بسیار زیاد است این اشتباه است در هر گویندهای که تازه وارد کار میشود دیده میشود و مدتی تجربه عملی پیدا کند در آن تجربه عملی متوجه میشود که راه و چاه چیست و حرفهای تر عمل میکند رادیو یا تلویزیون رضوی که سالهای دور در تلویزیون اجرا داشته و چندین فیلم و سریال هم در پرونده کاری خود دارد درباره اینکه میانه شما با رادیو خوب است یا تلویزیون و با توجه به اینکه در تلویزیون هم برنامههایی داشتهاید چرا گرایشتان بیشتر به سمت رادیو است اینگونه میگوید رادیو را بیشتر دوست دارم من اگر روزی که به تلویزیون دعوت شدم و برنامه اجرا کردم تجربه الان را داشتم شاید آن پیشنهاد را هم نمیپذیرفتم و به تلویزیون نمیرفتم برای این که بهتر بود همین طور گوینده رادیو باقی بمانم یکی از لطفهای رادیو این است که شنونده را به تعامل وا می دارد شنونده باید با برنامه رادیو همکاری کند خودش مجسم کند خودش پیش بینی کند و خودش کارگردانی کند اولین کاری هم هر شنوندهای انجام می دهد تجسم ظاهر گوینده برنامهای است که صدایش را میشنود مسلما تجسمی که شنونده از گوینده دارد خیلی بهتر از تصویری است که خود او دارد این فانتزی که برای شنوندگان رادیو رخ میدهد یکی از علتهای توفیق رادیو است و رادیو یکطرفه نیست در آن تعامل برقرار میشود بده بستان اتفاق میافتد به همین جهت هنوز هم بین رسانههای دیگر جایگاه خود را دارد خود من رادیو را بیشتر از تلویزیون دوست دارم رادیو برای من صمیمیتر از تلویزیون است خاطرات اجرا در تلویزیون این گوینده پیشکسوت از نحوه ورودش به تلویزیون و زمانی که به اجرا می پرداخت یاد میکند و میگوید از همان بار اول که به تلویزیون دعوت شدم برنامه گروه ادب را که اجرا میکردم قبل از من آقای گرگین روحشان شاد گویندگی میکردند ایشان بعد از آن مدیر شبکه دو سیما شدند و از من برای اجرا کمک گرفتند اولین بار که برای اجرا از من تست گرفتند ۲۱ صفحه متن به من دادند بودند صفحه اول را که نگاه کردم شروع به خواندن کردم همینطور عوامل پشت صحنه با دست اشاره میکردند که بخوانم و اجرا کنم ما هم میخواندیم و میخواندیم تا اینکه همه صفحات تمام شد سپس تهیهکننده برنامه آمد و من را بغل کرد و گفت این تست نیست کل اجرا را روی آنتن می بریم آقای گرگین هم این برنامه را دنبال میکرد بعد که من را در برنامه دیده بود اجرا را پسندیده بود پس از آن به برنامهی دیگری برای اجرا در یک میزگرد فلسفه اسلامی دعوت شدم یادش بخیر به آقای نادرپور زنگ زدم و گفتم که چنین پیشنهادی به من شده است اما من از فلسفه چیزی نمیدانم و او چندین کتاب برای مطالعه به من داد کتابها را مطالعه کردم پس از آن برای هر برنامه یک ساعته یک نصفه روز را در نظر گرفته بودند در این میزگرد آقای دکتر موسوی دکتر سجادی آقای محقق داماد و آقای اردکانی بودند این میزگرد را بالاخره برگزار کردم یک روز دو میزگرد را برگزار کردم و روز دیگر سه میزگرد را برگزار کردم و در واقع پنج برنامه را دو روزه برگزار کردم در کار تلویزیون و در کار رسانه سرعت عمل بسیار مهم است اینکه عوامل معطل نشوند و کار به خوبی به سرانجام برسد سرعت عمل من در تلویزیون بسیار مورد توجه واقع شد اما خود من زیاد با تلویزیون میانهای نداشتم با کار در رادیو نمی شود زندگی کرد او درباره اینکه بسیاری بر این باورند که تبلیغات به کار هنری گویندگان لطمه میزند و اینکه صداهای ماندگار نباید در خدمت تبلیغات باشند اظهار میکند در حال حاضر من از کارهایی که انجام میدادم گویندگی را دارم همه میدانید که گویندگان دستمزدی ندارند و رادیو پول خوبی نمیدهد و با کار در رادیو نمی شود زندگی کرد اما به هر حال گوینده باید مراقب باشد که هر تبلیغی را نپذیرد من سعیام این بوده است و تبلیغاتی را هم که گویندگی کردم بیشتر در راستای فرهنگ و موارد فرهنگی بوده است البته من در سالهای اولیه شرکت تبلیغاتی داشتم اما خودم گویندگی نمیکردم معتقدم صدا نباید حرام شود بلکه باید در جای خود استفاده شود خیلی مراقب هستم و هر کاری را نمیپذیرم کارهای خارج از رادیو و تلویزیون انجام می دهم اما کارهایی که انجام می دهم شاخص هستند در این ۵۰ سال آموختم که آدم اگر هر کاری با صدا انجام دهد فرمت صدا از دست میرود در این پنجاه سال گویندگی تلاش کردم صداقت صدا را حفظ کنم یعنی صدای من یکی از ویژگیهایش این است که راست گوست و این شانس من است و به همین خاطر دوست ندارم هر کاری را انجام دهم و با وسواس و سختگیرانه کارم را انتخاب می کنم و دستمزد بالایی هم میگیرم صدایم ناندانی من است رضوی درباره جنس صدایش و اینکه آیا به صدای خود علاقمند است می گوید صدای من نان دانی من است و طبیعتا آن را دوست دارم صدای من ویژگی صداهای کویری را دارد صداهای کویری و دشتی صداهایی هستند که بیس آنها بالا هستند چرا که در دشت هیچ عامل کمک کننده ای برای رسا شدن صدا نیست و این خاصیت اقلیمی صداست و معمولا شما در فضای دشتی اهالی شهرهای کویری مثل یزد کاشان و جاهایی که شهرهای کویری را می بینید معمولا صدای بمی دارند و آن به خاطر خاستگاه و زادگاه کویری من است که در یزد به دنیا آمد ام من در دوبله چند صدای شاخص را همواره دوست داشتم آقایان منوچهر اسماعیلی ناصر طهماسب و جلال مقامی و در همکاران خودم هم کسانی هستند که سطح خوبی از کار را ارائه میدهند مثل آقای رضا خضرایی که بسیار گوینده خوبی است روحشان شاد آقای صدرالدین شجره هم بودند اینها همکارانی هستند که من نسبت به صدای آنها ارادت دارم و دوستشان دارم تقلید صدا در رادیو علی رغم اینکه بسیاری از اهالی دوبله از تقلید صدایشان گلهمندند بهروز رضوی با وجود اینکه بارها هم صدای او را تقلید کردهاند اینگونه میگوید بسیار زیاد پیش آمده است که صدایم تقلید شود اما هیچ گاه شکایت نکرده ام و برایم اهمیت نداشته است چرا که زمانی که کسی صدای من را تقلید میکند این صدا را تایید کرده است و آن را دوست دارد اگر این افراد قرار است با تقلید صدای من درآمد داشته باشد چه بهتر این اتفاق بیفتد جای کسی را تنگ نمیکنند به هر حال در آغاز راه و در جوانی در عرصه گویندگی تقلید صدا طبیعی است و گویندگان در اولین کارهایشان صدای استادشان را تقلید می کنند و رفته رفته پس از مدتها صاحب سبک می شوند خودشان را پیدا میکنند اما در آغاز راه تقلید اتفاق میافتد و بعد رفته رفته گوینده پختهتر میشود و تقلید را رها میکند و حیفش میآید که صدای خودش را رها کند تقلید صدای من هم در رادیو اتفاق افتاده است و بیرون از رادیو و حتی برخی به خاطر تقلید صدای من درآمد بیشتری داشتهاند البته گمان می کنند و در کلمه اول به دوم صدا می رود چرا که بیشترین چیزی که باعث حالت صدا می شود حس صدا و آکسانگذاریهای گوینده است که در کار گویندگی این قابل تقلید نیست به همین جهت در ابتدا شاید دربیاید اما در ادامه مشخص می شود که تقلید است آیا نگهداری از صدا سختی دارد این گوینده پیشکسوت در پاسخ به این پرسش که آیا نگهداری از صدا سختی دارد معتقد است نه اینطور نیست من هیچ رژیم خاصی استفاده نکردهام و هیچ موردی نبوده است که خودم را ناچار به رعایت آن کنم اینکه بخواهم از خوردن چیزی صرف نظر کنم تغییر صدا به این موارد ارتباطی ندارد و مورد خاصی نبوده است که به خاطر حفظ صدا کار خاصی انجام دهم برخی از نویسندگان ایرانی دوست ندارند اثرشان از رادیو پخش شود رضوی بیش از ۲۰سال است برنامه کتاب شب رادیو را اجرا میکند دربارهی آن میگوید همچنان این برنامه را اجرا می کنم برنامه ای که از سال ۷۴ آغاز شد و تاکنون ادامه داشته است البته در ابتدا آقای حسین معمارزاده برنامه را اجرا می کردند که متاسفانه بعد از گذشت یک سال از دنیا رفتند در گذشته ما معمولا بیشتر رمانهای خارجی را میخواندیم بیشتر به این خاطر که گرفتار تنگ نظری های نویسندگان ایرانی نشویم چون خیلی وقتها درخواست حقالتالیف دارند و برخی نویسندگان از ما به خاطر این موارد انتقاد می کردند پس از آن این انتقاد وارد بود که چرا بیشتر قصههای خارجی میخوانیم و قصه های ایرانی را کنار گذاشتهاند حالا یک هفته داستانهای خارجی و یک هفته داستان های ایرانی در کتاب شب رادیو روایت می شود در ارتباط با انتخاب داستانهای ایرانی تهیه کننده برای توافق با نویسنده داخلی موضوع داستانها را انتخاب می کند چرا که هنوز هم برخی از نویسندگان ایرانی دوست ندارد اثرشان از رادیو پخش شود و با رادیو همکاری داشته باشند و اقسام دلایل خود را هم دارند اما خب نویسندگانی که موافق باشند آثارشان را در طول یک هفته خلاصه میکنیم و در طول هفته آن را به اتمام میرسانیم او دربارهی اینکه به آثار کدامیک از نویسندگان ایرانی یا خارجی علاقه دارد میگوید نویسندگان ایرانی را غالبا آثارشان را خواندهام از زن و مرد تمام رمان های مطرح دنیا را خواندهام شما حساب کنید که ۲۵ سال است داریم کتاب شب میخوانیم خودمان هم هیچ چیزی نخوانده باشیم هفتهای یک کتاب خوانده باشیم حدود ۱۵۰ کتاب خواندهایم چخوف را خیلی دوست دارم ارنست همینگوی را دوست دارم نویسنده مردمی و جامعه گرایی است از ایرانی ها هم آقای محمود دولت آبادی نویسنده چرب دستی است آقای منصور لاهوتی و همچنین اخیرا خانم بلقیس سلیمانی را کشف کردهام ایشان مدتی سردبیر برنامههای رادیویی بود من ۲۳ برنامه ایشان را اجرا کردم و بعد از آن از سردبیری بیرون آمد و به نوشتن پرداخت در حال حاضر دو سه رمان نوشته که خیلی هم خوب است هرگز به خودم اجازه نمیدهم با رادیو قهر کنم بهروز رضوی با بیان اینکه برایش پیش آمده است که در رادیو اذیت شود در عین حال میگوید اگر بخواهم با رادیو قهر کنم انگار که با مردم قهر کردهام با این لطفی که مردم به من دارند هرگز به خودم اجازه نمیدهم با رادیو قهر کنم گاهی علاقمندیام بیشتر هم میشود اما مرتب از سیاست گذاری های سازمان مدیران و اذیت میشوم من سالهاست در رادیو فعالیت می کنم اما هنوز شک دارند که مرا استخدام کنند یا نه پنجاه سال فعالیت خود را انجام داده ام و در این سالها خودم را ثابت کرده ام اما همچنان گرفتار مقوله استخدام در رادیو هستم اما به گمانم رادیو باید افتخار کند که من را استخدام کند من یک خط قرارداد ندارم برنامهای کار میکنم و طبق برآوردها و امتیازبندیها دستمزد دریافت می کنم رادیو برای من همان میدان ارگ است رضوی میگوید رادیو تهران به خاطر قدیمی بودنش و اینکه اولین شبکه رادیویی بود و ما نیز از همان ابتدا کارمان را با این شبکه شروع کردیم برای ما همان میدان ارگ است البته الان که همه بالا آمدهاند و در جام جم به سر میبرند اصلا رادیو تهران برای ما رادیو است بارها درخواست کردیم که رادیو تهران به عنوان رادیو لوکال در مرکز تهران ارگ بماند و ما که اهالی رادیو محسوب می شدیم مشکلی با رفت و آمد در وسط دود و دم نداشتیم البته هنوز واحد نمایش در میدان ارگ هست زمانی در دوران آقای مشایی تصمیم گرفته بودند آنجا را پارکینگ طبقاتی کنند و خیلی مخالفتها صورت گرفت حالا قرار شد که آنجا رادیو باقی بماند اگر به عنوان موزه رادیو از آن نگهداری کنند برازندهتر است اما اینکه کاربری دیگری داشته باشد زیاد پسندیده نیست وی دربارهی رادیو و حفظ آن با وجود رسانههای جدید میگوید با وجود هر رسانه ای معتقدم رادیو همچنان به حیات خود ادامه میدهد چرا که رادیو اصالت دارد از همان ابتدا که مردم با رادیو آشنا شدند همین توقعها را از رادیو داشتهاند و ما هم زمانی که رادیو بودیم و تلویزیون سر و شکل گرفت فکر کردیم رادیو تعطیل میشود اما دیدیم که نه کاربرد رادیو متفاوت است و تاثیرگذاری آن فرق دارد به همین دلیل رادیو هرگز فراموش نمیشود و از سکه نمیافتد و رونق آن همچنان پابرجاست دنیای دوبله و دوبله تنهاترین سردار و امام علیع بهروز رضوی با وجود صدایش حرفهی دوبله را به شکل جدی دنبال نکرد اما آثار ماندگاری را دوبله کرده است او در این باره میگوید من در دوبله زیاد فعالیت نداشتم البته کار دوبله بسیار حساس و زیبا است و کارهای مختلفی انجام دادهام اما تاکنون آثار خارجی دوبله نکردهام در سریال امام علی ع وقتی مرحوم علی آزاد فوت کردند بازیگری که بقیه نقش او را ادامه میداد فیزیک متفاوتی با علی آزاد داشت به دلیل اینکه بیننده بتواند آن را پیدا کند صدای من را برای دوبله انتخاب کردند همچنین در مجموعه تنهاترین سردار گفتارهای سریال را روایت کردم رضوی در بخش دیگری از گفت و گوی خود با ایسنا درباره حرفهی بازیگری که چرا به شکل جدی آن را دنبال نکرد توضیح میدهد شاید بازیگری قدیمی ترین کاری باشد که ما اهالی قدیمی رادیو آن را انجام داده ایم تئاترهایی که بازی میکردیم بازیگری محسوب میشد چندین فیلم کار کردم اما به جهت رفت و آمد بازیگر در سفرها و با توجه به اینکه من مشغول کار در رادیو هستم برایم دشوار بود و نمیتوانستم کار را رها کنم به همین دلیل بازیگری را کنار گذاشتم و همین گویندگی را ادامه دادم اما اگر پیشنهادی شود بستگی به کار دارد که آن را بپذیرم یا نه به هر حال در جوانی جویای نام بودیم به همین دلیل بازیگری را هم انتخاب میکردیم اما حالا بستگی به جنس کار دارد و نقشی که واگذار میشود از طرفی اینکه دستمزد خوبی بدهند و گرفتار هم نباشی حتما آن را انتخاب میکنم اما اینکه به طور جدی دنبال بازیگری باشم این گونه نیست من سریال تلویزیونی هم بازی کردم هم پیش از انقلاب و هم پس از انقلاب بعد از انقلاب سریال وکلای جوان را بازی کردم که آقای رضا کیانیان نیز در آن به ایفای نقش پرداخته بودند همچنین مجموعه دیگری بود که من در آن نقش دادستان را بازی میکردم مستند ایران با خون من و حمید مجتهدی عجین شده است بهروز رضوی که راوی مستند ایران است درباره ی این مستند و فراز و نشیبهای آن میگوید مستند ایران دیگر با خون من و حمید مجتهدی عجین شده است مستند ایران را از ۷۳ شروع کردیم و تمام ایران را زیر پا گذاشتیم البته هنوز خیلی جاها مانده است و فعلا به خاطر کمبود بودجه به وضعیت مالی سازمان تهیه نمی شود اما آقای مجتهدی با بودجه خودش کار کرده است و هنوز پولش را نگرفته است مستند ایران مستندی است که نمی شود آن را سراسری دنبال کرد حمید مجتهدی این مستند را با دل و جان کار کرده است و چه بسا که خیلی از جاها در سایه همین مستند ایران به چشم مردم ایران آمده است متن برنامه ها هم بسیار خوب است ضمن اینکه از همان ابتدا شروع خوبی برای روایت مستند ایران داشتیم مستند ایران کار بی زحمتی نیست و چالش برانگیز است و اگر علاقهمند نباشی نمیتوانی آن را به این شکل زیبا بسازی من هم علاقه زیادی به مستند ایران دارم و بر خودم واجب می دانم که ساخت این مستند را به شکل کامل به اتمام برسانیم باید بقیه قسمتهای آن تهیه شود تا از این یکدستی درنیاید به هر حال ما با یک شیوهای کار را دنبال کردیم که اگر این شیوه تغییر کند کار از شخصیت می افتد بسیاری از لوکیشنهای این مستند را از نزدیک دیدم و اگر عمری باشد تا پایان کار را ادامه خواهم داد رضوی در پاسخ به این پرسش که این روزها چگونه با این ترافیک از کرج به تهران و رادیو میآیید میگوید من زمانی که کاری را برای انجام دادن انتخاب کنم همیشه ذوق رفتن برای آن کار را دارم و بهانه انجام کار انگیزه خوبی برای من حرکت از سمت کرج به تهران است در وقت شلوغی از کرج راه نمیافتم میگذارم تا کمی خلوتتر شود از حدود ساعت ۹ ۱۰ صبح تا ۹ ۱۰ شب که کارم در رادیو به اتمام می رسد اما به طور کلی عادت همه چیز را حل کرده است برای آمدن به تهران خودم رانندگی می کنم و روزهایی شده است که از شدت خواب ماشین را کنار زدم و برای دقایقی خوابیده ام طبیعتا هر کاری اذیت ها و پیچ و خم های خودش را دارد رضوی در پاسخ به این پرسش که آیا به واسطهی صدایش به عرصهی موسیقی هم روی اورده است میگوید من چند سالی کلاسهای آواز مرحوم اسماعیل مهرتاش را با برادرم بهزاد رفتم برادرم تنبک می زد و آواز می خواند ما هم گهگاهی همراهی می کردیم و آواز میخواندیم اما در آن کلاس جرأت نمیکردم آواز بخوانیم و فقط گوش میکردیم و در خانه تمرین میکردیم در آن کلاس آقای شجریان بودند آقای جمال وفایی و بسیاری دیگر از حاضران هنرمند که از آقای مهرتاش گلهمند بودند که چرا این کلاس ها را برگزار میکنید که هر کسی بیاید و بخواند و او نیز در پاسخ می گفت من نمیخواهم همه آواز خوان باشند همین که شنونده موسیقی ایرانی هم باشند خوب است و ما هم در همان حد شنونده شدیم با موسیقی ایرانی آشنا شدیم زمزمه می کردیم اما نه به صورت حرفه ای گفتههای پایانی بهروز رضوی در بخشهای پایانی گفت و گوی خود به ایسنا درباره ساخت برنامههای طنز در رادیو می گوید شادی و نشاط باید در برنامه های رادیو باشد اما یادمان باشد که بخش اعظمی از این شادی و نشاط به سیاستگذاریهای کلی مملکت برمیگردد و فقط رادیو موثر نیست اساسا این تصمیم گیری ها باید از سطوح کلان تر اتفاق بیفتد و همه بر اساس توصیه هایی که می شود برنامه تولید کنند منتها الان کمی حالشان خوب نیست طبعا موزیسین هم که موسیقی شاد می نوازد شاید حالش خوب نباشد ما هم با شادی و هم با غم به یک نتیجه میرسیم هردو آدمی را تخلیه میکنند به همین دلیل ما شرقی ها بعد اشک و غمگینی را پرورش دادهایم و غربیها بعد شادمانهاش را آنها با بعد خنده به مسیر دلخواه می رسند ما با گریه به نتیجه دلخواه می رسیم بخشی از خانهی بهروز رضوی به دستگاههای رادیو و لوحهایی اختصاص دارد که در منزلش تعبیه شده است رضوی این لوحها را به پاس سالها فعالیتش از رادیو دریافت کرده است او دربارهی رادیوهایش میگوید من از همان ابتدا به رادیو علاقه داشتم و رادیوهایی که می بینید مربوط به همان سال های کودکی ام است همه این رادیو ها عمرهای درازی دارند برخی از آنها بیش از ۶۰ سال عمر دارند این رادیو ها پایه های خوبی داشته اند به همین خاطر سالم ماندهاند سهیلا شهبازی ایسنا 03':55'' 5917 6 مصاحبه با خانم آباد درباره کتاب «من زندهام» کانال :بخشی از مصاحبه با خانم معصومه آباد نویسنده ی کتاب من زنده ام 01':03'' 5893 0 پانزدهم مهر زادروز سهراب سپهری گرامی باد کانال :سهراب سپهری در ۱۵ مهرماه ۱۳۰۷ در کاشان به دنیا آمد او در سال ۱۳۳۰ نخستین مجموعهٔ شعر نیمایی خود را به نام مرگ رنگ منتشر کرد سهراب سپهری شاعری است که باید او را یکی از نوابغ در شعر نو دانست کسی که با روحیه لطیفش بسیاری از مبانی اخلاقی و عرفانی را به صورت شعر درآورده و جزو سه شاعر پرطرفدار در سبک شعر نو یا شعر نیمایی است کمتر کسی است که جملاتی مانند خانه دوست کجاست چشمها را باید شست زیر باران باید رفت هرکجا هستم آسمان مال من است را نشنیده باشد اما آنها هم که شنیدهاند بسیاری احتمالا نمیدانند که اینها قسمتی از شعرهای سهراب سپهری است کتاب اشعار سپهری در قالب مجموعه هشت کتاب با فصلهای مرگ رنگ زندگی خوابها آوار آفتاب آوار آفتاب شرق اندوه صدای پای آب مسافر حجم سبز ما هیچ ما نگاه اطاق آبی جمع آوری شده است همچنین وی به نقاشی هم علاقه داشت که قیمت میلیاردی یکی از نقاشیهایش در یک حراجی در کشورمان مدتی قبل خبرساز شد از جمله نمایشگاههای نقاشی که سهراب سپهری در آنها حضور داشت میتوان به موارد زیر اشاره کرد دوسالانهٔ ونیز خرداد ۱۳۳۷ نمایشگاه جشنوارهٔ روایان فرانسه ۱۳۴۷ نمایشگاه گروهی در بریج همپتن آمریکا ۱۳۴۹ اولین نمایشگاه هنری بینالمللی تهران دی ۱۳۵۳ نمایشگاه هنر معاصر ایران در بازار هنر سوییس خرداد ۱۳۵۵ سهراب سپهری در اردیبهشت ۱۳۵۹ بر اثر بیماری سرطان خون درگذشت 02':56'' 5885 3 توصیه هرمیداس اتابکی به صنعت خودروی داخلی کانال :صحبت هرمیداس اتابکی درباره اصلی ترین مسئله ای که باید خودروسازان داخلی برای پیشرفت باید به آن توجه داشته باشند 16':27'' 5669 1 صوت/ داستان کوتاه معروف «آدمکُشها» از «ارنست همینگوی» کانال :به داستان کوتاه معروف آدمکشها اثر ارنست همینگوی با ترجمه رضا قیصریه و صدای بهروز رضوی گوش بسپارید 30':03'' 5577 2 با محمود دولتآبادی در ۷۷سالگی کانال :ایسنا شبها مینویسد میگوید شبها انسان خودش هست و خدا موهایش را خودش کوتاه میکند و از جوانی که در سلمانی کار میکرده ۵۰ سال است دیگر آرایشگاه نرفته رانندگی هم میکند البته با یک ماشین قدیمی که بیشتر از آنکه سوارش شود در مکانیکی است عشق است دیگر و شاید برای خیلیها عجیب باشد که همین را بهانهای میداند برای معاشرت با مکانیکها شاید کسی فکرش را نمیکرد کودکی که به خاطر فقر از مدرسه رفتن بازماند و به کار پرداخت از کار روی زمین و چوپانی گرفته تا پادویی کفاشی صاف کردن میخهای کج و بعد وردستی پدر و برادرها در کارگاه تخت گیوهکشی و روزی از مطرحترین نویسندههای ایران شود و خالق بلندترین رمان فارسی محمود دولتآبادی پس از گذر از فراز و نشیبهای بسیار حالا به تولد هفتادوهفتسالگی رسیده و به همین مناسبت با ایسنا گفتوگو کرده در این گفتوگو سعی شد بیشتر از گوشههایی از زندگی او پرسیده شود که کمتر درباره آنها سخن گفته و احتمالا برای مخاطبان جذابتر است آقای نویسنده در این گفتوگو از عشقش به مادر و پدرش زن پشت پنجره با موهای از وسط زلفشده و چارقد سفید علاقهاش به نظامیگری تاثیر مرگ برادر در نویسنده شدنش تاثیر کار در زندگیاش نوشتن در شب استفاده از تکنولوژیهای جدید رانندگی کردن علاقهاش به رنگ شیفتگیاش نسبت به ون گوگ و آرزوهایش سخن میگوید محمود دولتآبادی متولد ۱۳۱۹ فرزند فاطمه و عبدالرسول اهل دولتآباد سبزوار از بلاد خراسان این یک معرفی کوتاه و جالب است که در ابتدای کلیدر آمده معروفترین اثر شما و بلندترین رمان فارسی جالب از این لحاظ که مینویسید پسر فاطمه و عبدالرسول این میزان دلبستگی و قدرشناسی شما از مادر و پدر از کجا میآید منظورم مکتوب شدن و تبلور پیدا کردنش است وقتی میخواستم خودم را معرفی کنم زمانی بود که آقایی رفته بود به یک خانواده گفته بود من دولتآبادی هستم و با اینها سفری رفته بود من این را در داروخانهای در شرق تهران فهمیدم که رفته بودم برای برادرزادههایم که یتیم بودند و پدرشان قبلا مرده بود دارو بگیرم وقتی نسخه رفت پهلوی آقایی من را صدا زد گفت شما از خانواده دولتآبادی هستید گفتم بله گفت محمود دولتآبادی را میشناسی گفتم بفهمی نفهمی گفت خیلی آقاست تا گفت خیلی آقاست من فورا متوجه شدم گفتم چطور گفت با خانواده ما رفت و آمد دارد و خواهرهای من عاشقش هستند و ۱۵ روز هم با هم سفر بودیم و خیلی هم خوش گذشت من حیفم آمد این هوشمندی آن جوان را فورا افشا کنم و توی ذوقش بخورد من زندان بودم وقتی او به عنوان دولتآبادی میآید و این حرفها را میزند این داستان به اواخر ۵۵ و اوایل ۵۶ مربوط است که من از زندان آمده بودم بیرون بعد از آن اتفاقا یارتا یاران گفت که بیا عکسی از تو روی کتابهایت بگذاریم گفتم دوست ندارم و معمولا یک عکس از من توی مطبوعات بود آن هم عکسی بود که نقش یک افسر آلمانی را بازی میکردم در حادثه در ویشی یک روز صبح آمد من را برد یک عکاسی و آن عکس را که روی اولین دوره کلیدر هست از من گرفت و چاپ کردند عاشق رنجها و عشقهای پدر و مادرم بودم برای شناختنامه خودم به نظرم رسید که بهتر از آنی که فرزند که هستم اهل کجا هستم نیست این هیچ نشان خاصی ندارد الا اینکه من عاشق رنجها و عشقهای پدر و مادرم بودم نسبت به فرزندانشان از جمله نسبت به خودم مادر من خیلی کم فرصت پیدا کرد که من با او باشم با او زندگی کنم ولی پدرم گاهی این فرصت را به من میداد مادرم یکی از چیزهایی که میگفت گفت شما سر خاک من نمیآیید من میدانم و پیشاپیش گلهمند بود ولی من جلد سیم روزگار سپریشده مردم سالخورده یعنی پایان جغد را تمامش را سر خاک مادر و پدرم نوشتم نه که بروم آنجا بلکه در ذهنم فضایی که پدید آمد گورستان است و من یا سایه من که سامون است میرود و با آنها گفتوگو میکند خواستم به او گفته باشم که من همیشه به یاد شما هستم و به واقع تصویر آنها یک لحظه از ذهنم دور نشده یعنی انگار که آنها هستند و من بهشان فکر میکنم زیرا وقتی هم که بودند بیشتر در ذهن من بودند چون یا کار بودم یا شب دیر میرفتم خانه شما فکر کن من در دورهای که ریاضت دوساله را شروع کرده بودم همیشه چهار و نیم صبح هر سه ماه یک بار میرسیدم خانه اگر پنج صبح یا چهار صبح میرسیدم هر ساعتی میرسیدم خانه زنی پشت شیشه پنجره رو به کوچه بود با موهای از وسط زلفشده و چارقد سفید آن زن حتما مادر من بود که منتظر بود تا من بروم و بعد او برود بخوابد عشق به مادر و پدر یک حس متفاوت است و این کمترین احساس دینی بود که من به آنها ادا کردم ضمن اینکه یک کتاب روی محور مرگ آنها نوشتم به نام پایان جغد و آن دردناکترین کتابی است که من نوشتم نظامیگری را خیلی دوست داشتم شما در سیر کاریتان هم حضور روی صحنه تئاتر را تجربه کردهاید و هم حضور در سینما را و خب چیزی که ادامه دادید و به آن عنوان شناخته میشوید نویسندگی است تجربه شغلهای متعددی را هم در جوانی دارید کمی از این تجربهها بگویید و تاثیرشان و اینکه اگر نویسندگی را ادامه نمیدادید چه کار میکردید اولا که من رفتم گروهبان بشوم در مشهد درس بخوانم افسر بشوم باز درس بخوانم و برسم به مراحل بالای نظامی من نظامیگری را خیلی دوست داشتم بعد که آنجا قبول نشدم خب رفتم دنبال کار قبلیام که آرایشگری بود در آرایشگری من شاگرد اول بودم و همه میخواستند که من بروم پهلوی آنها کار کنم ولی من اوستایی داشتم به نام آ تقی که به من میگفت داداش من این عهد را نگه داشتم تا وقتی بیایم تهران و بعد از آن به فکر تئاتر افتادم آمدم تئاتر و جستوجوی من یک سال طول کشید اینور و آنور تا برسم به کلاس آموزش تئاتر آناهیتا که آنجا به زحمت من را قبول کردند قبول نمیکردند برای اینکه آنها میگفتند شما باید دیپلم داشته باشید من هم میگفتم آقا حالا دیپلم چه اهمیتی دارد من میخواهم بیایم سر کلاس یاد بگیرم یک مهاجه یکساعته با زندهیاد آقای اسکویی داشتم تا قبول کرد بروم سر کلاس در آنجا هم در پایان ترم در دو رشته شاگرد اول شدم یکی نویسندگی یکی بازیگری درد مرگ برادر و آغاز نوشتن بعد از آن ضمن روندی که داشتم در زندگی مقوله تفکر برایم پیش آمد ذهن من ذهن فلسفی بود خیلی به فلسفه و فکر علاقه داشتم منتها برادر جوان من در ۲۲ سالگی افتاد روی دستم و ظرف کمتر از صد روز - همانطور که پزشکش بهم گفته بود - از بین رفت این آسیب عاطفی باعث شد که من بیشتر بروم به سمت ادبیات خیلی آسیب شدیدی بود برادر کوچکم بود منتها چون اهل خانواده بود و مادرم بهش خیلی علاقهمند بود تنها پسر و فرزندی که با مادرمان روابط انسانی عمیقی داشت او بود در نتیجه طبق خواست مادرم و روحیه او برایش رفتم خواستگاری با اینکه از من چهار سال کوچکتر بود برایش نامزد گرفتم تا وقتی که دکتر بردمش گفت صد روز بیشتر زنده نمیماند من به هر دری زدم و نشد تا اینکه آن آسیب عاطفی اول اینکه سبب شد من باباسبحان را بنویسم و بعد افتادم در مسیر نوشتن و مساله تفکر شد بعد از خلاقیت ادبی هنر را از کار کردن یاد گرفتم نه از تئوریها ولی نکتهای که شاید خوب باشد بگویم آن است که کار خیلی چیزها به من یاد داد کار هر نوع کاری که انجام دادم همه کارهایی که انجام دادم به من هنر را یاد داد من هنر را از کار کردن یاد گرفتم نه از تئوریهای ادبی حتی از نویسندگان بزرگ اگر بخواهم قیاس کنم بین آنها و کار کدامشان به من بیشتر چیز یاد دادند کار بوده حتی در ویراستاری ویراستاری اثر باز هم کار به من چیز یاد داده فرض کن اگر روی زمین کار میکردم اگر در آرایشگاه کار میکردم اگر در صحرا کار میکردم اگر در دکان کفاشی در ششسالگی کار میکردم و همه اینها ساختن به من هنر را یاد داد چقدر خوشحال شدم از اخراج اینکه بچههای ما میروند دنبال نظریات ادبی به گمانم راه را گم کردهاند راه یادگیری کار است هر کاری در کارهای موفق یا ناموفق من در کارهایی بسیار ناموفق بودم ولی به هر حال خودش یادگیری بوده است میدانی چرا من را از روزنامه کیهان بیرون انداختند من در بخش تجاری کار میکردم از بس خسته شده بودم به جای اینکه بنویسم تجار نوشتم تجارین گفتند شما باید بروید بیرون چقدر خوشحال بودم آن لحظهای که آمدم بیرون احساس کردم از گچ آمدم بیرون بنابراین از آنجایی هم که ناموفق بودم یاد گرفتم کار آموزندهترین کتاب برای زندگی و هنر من بوده برای روابط من انسانشناسی من آدمها را در کار شناختم و اگر نویسنده نمیشدید بعد از اینکه نشد افسر بشوم و بعد در تئاتر به نقطهای رسیدم که حس کردم تئاتر ما این بار را ندارد که من باهاش کار کنم افتادم توی ادبیات ادبیات را داشتم آن را تقویت کردم باید متفکر میشدم یادم هست یک وقت ذهنم شروع کرده بود به باریدن خود انسان متوجه است ولی ضربهای که از لحاظ عاطفی به من خورد فکر کردم ادبیات و فقط ادبیات میتواند جواب بدهد شاید به نظر بعضیها باورپذیر نباشد احساس نوستالژی در خلق اثری مثل کلیدر نقش بسیار موثری داشت من در تهران ناگهان احساس کردم من خانواده را آوردم تهران ولی تهران دارد همه را از من میگیرد و گرفت و این حس نوستالژیک خیلی در من بود وقتی که رفتم به سمت کاری که حدود ۲۰ سالی بهش فکر کرده بودم شاید هم کمتر یا بیشتر ۵۰ سال است سلمانی نرفتهام حالا که درباره کارهایتان گفتید و به کار در سلمانی اشاره کردید یک چیزی که ممکن است برای خیلیها جالب باشد این است که شما موهایتان را خودتان کوتاه میکنید و آرایشگاه یا سلمانی نمیروید خیلی وقت است وقتی در آرایشگاه کار میکردم یک لحظه فکر کردم ببینم میتوانم سر خودم را اصلاح کنم شروع کردم دیدم میتوانم در آرایشگاه آینه پشت سر هم وجود دارد ولی در خانه دیگر با دستم این کار را میکنم دستم مثل چشم کار میکند با دست لمس میکنم و قسمتهای زائد را میفهمم الان دیگر ۵۰ سالی میشود البته متاسفانه چون سلمانی رفتن خیلی خوب است محل معاشرت است ولی این باعث شده که من دیگر سلمانی نروم شما انسان شببیداری هستید چه شد که شب را برای نوشتن و برای آن تفکرات انتخاب کردید و از کی از ابتدا برای اینکه من همیشه روزها کار میکردم و طبعا شب بایستی مینوشتم دیگر اینکه فضیلت شب این است که انسان خودش هست و خدا و هیچکس دیگری جز شما نیست و صفحه سفید کاغذ و احساس آزادی تمام به همین جهت بعضی وقتها در کلیدر وقتی سه – چهار صبح بخشی را به پایان میرساندم شروع میکردم به سماع در خلوت خودم و با خودم برای اینکه حس خوبی داشتم از اینکه خلاقیت به یک جایی رسیده و این تنهایی خیلی عالی بوده شب خیلی خوب است بعدا که با مولوی بیشتر آشنا شدم متوجه شدم که او هم شب را خوب میشناخته فقط اینکه آن ایام انقدر صدا در خیابانها نبود و من غالبا در زیرزمینها زندگی میکردم خیلی هم دوست میداشتم خانههایی که پله میخورد میآید پایین آنجا سکوت بیشتر است جالب است که بعد از نوشتن کلنل - کتابی که دو سال تمام مینوشتم - کتاب را دادم همسرم آذر خواند گفت خیلی عجیب است این را کی نوشتی گفتم شب بعد از اینکه همه شما به خواب میرفتید آن ایام در خیابان وزرا در یک آپارتمان کوچک طبقه سوم زندگی میکردیم گفتم شب وقتی همه خوابند چطور ممکن است به تکنولوژیهای جدید بیاعتنا باشم شما جزو نویسندههایی هستید که تقریبا زود موبایل دستتان گرفتید و با ایمیل کار میکنید با این تکنولوژیهای مدرن بیگانه نبودهاید البته وارد فضای مجازی نشدید تا این اواخر که به مقاومتتان دستکم درباره تلگرام پایان دادید و آنجا یک حضور شخصی دارید چه چیزی باعث میشود برخلاف خیلی از همنسلانتان بسته عمل نکنید و پذیرای این مسائل باشید من همیشه نوابغ را ستایش کردهام چه در گذشته چه در زمان حال نبوغ ستودنی است و این سیستمهای جدید نشانه بلوغ و نبوغ مغز بشر است چطور ممکن است من بیاعتنا بمانم و فکر کنم چون من نمیتوانم بفهممشان پس حداقلش را هم استفاده نکنم من درباره این چیزها تعصب ندارم میگویم معجزه ذهن بشر حیرت میکنم هنوز وقتی سوار طیاره میشوم و بعد از چهار ساعت در یک منزل دیگر هستم میگویم معجزه است مگر نیست واقعا ما برای اینکه از ده دولتآباد بیاییم سبزوار شش هفت کیلومتر بود از صبح راه میافتادیم دو ساعت و نیم تو راه دنبال آن چهارپا میآمدیم و بعد دوباره دو ساعت و نیم برمیگشتیم مثلا الان من میخواهم به قوم و خویشم در سبزوار – که البته الان دیگر ندارم – بگویم حالم بد نیست از طریق این میگویم مارکس یک حرف درخشان میزند بهرغم اینکه الان مهدورالدم اعلام شده میگوید تاریخ خارج از اراده من و شما حرکت میکند و این تکنولوژی یک بخش از تاریخ علم و فناوری بشر است پس من که آن عبارت در ذهنم مانده چطور میتوانم به آنچه خارج از اراده من و شما انجام میگیرد بگویم نه چون من دوست ندارم گاهی هم اشتباه میکنم میخواهم بزنمش زمین ولی در لحظه میگویم تو نسبت به این موضوع نادانی آنکه اشکالی ندارد شما رانندگی هم میکنید و یک ماشین قدیمی هم دارید نکته جالبش این است که بیشتر از آنکه سوارش شوید در مکانیکی است عشق است دیگر در داستانی که دارم سفر علی عاشق دوچرخهاش هست هر وقت این سوال از من میشود یاد علی میافتم و دوچرخهاش دیگر از آن من رانندگی را دوست دارم برای اینکه اوایل دوست داشتم اسبسواری کنم خب امکانش نبود بعضیها فکر میکنند با توجه به اسبهایی که در کلیدر وجود دارد من یک اسبشناسم در حالیکه اینطور نیست من یک بار سوار اسب شدم و چون جراحی پهلو کرده بودم دایی من که جنگلبان بود گفت چیه گفتم هیچی گفت بیا پایین جواب بابای کولی تو را نمیتوانم بدهم من را پیاده کرد اسبسواری من همین بود که آن هم زیاد اسب نبود بیشتر قاطر بود حالا رانندگی را دوست دارم با این ماشین دوست دارم با بیوک داماد ما میگفت یک ماشین جدید بخر هی میروی مکانیکی گفتم نمیدانی وقتی آدم میرود با مکانیکها صحبت میکند چه حظی میبرد برای اینکه بالاخره دو تا فحش به هم میدهند چهار تا متلک میگویند تو گاراژ هست فضای زندگی هست ولی به واقع من سه برابر قیمت این ماشین خرجش کردهام ولی خب چه کنم که مکانیکهای ما هم بیمعرفت شدهاند ماشینهای جدید را هم معدودی را سوار شدهام ولی نتوانستم یکی از چیزهایی هم که سالهاست همراه شماست تسبیح است معمولا آبی هم هست من رنگ را خیلی دوست دارم دو تا از رنگهایی که خیلی دوست دارم یکی آبی است یکی نارنجی متمایل به تیره یا روشن فرقی نمیکند به این موضوع فکر کردم به این نتیجه رسیدم یکی رنگ زمین است یکی رنگ آسمان یعنی اولین رنگهایی که من چشم باز کردم و دیدم کویر است و آسمان کویر به این ترتیب این دوتا رنگ همیشه با من هست ضمن اینکه آشنایی با آن نابغهای که من خیلی دوستش میدارم ون گوگ در تشدید این امر خیلی موثر بوده در بین نقاشها فکر میکنم بتوانم بگویم ون گوگ را از همه بیشتر دوست دارم و در تمام مدت عمرم همیشه تصویری از ون گوگ جلو من بوده بیش از هنرمندان ادبیات که به هر حال شیفته هستم مثل کافکا داستایوفسکی و کامو ون گوگ همیشه بوده از وقتی با پدر و مادرم زندگی میکردم این بوده با من یا دکتر گاشه بوده ازش یا تصویر خودش بوده شما درباره مرگ ون گوگ به چه نتیجهای رسیدید فکر میکنم این آدمها به طور کلی عمر زیادی ندارند در جستوجوی مرگش نبودم هرگز نامههایش را خواندهام آثاری را که دربارهاش نوشته شده خواندهام در هلند نمایشگاهش را دیدهام بارها آلبومش را ورق زدهام و همیشه به آن شکفتگی فکر کردهام به آن درخشندگی ناگهانی خودش عین امپرسیونیزم است خود زندگی ون گوگ یک درخشش ناگهانی است و من دیگر کنجکاو نشدم که ببینم پایانش چطور بوده فرقی نمیکند شاملو حرف جالبی میزند ازش یادی بکنم برای اینکه مردادماه درگذشت شاملو به من گفت زندگی ما یک اتفاق است و مرگ ما یک قطعیت آنچه در ون گوگ مهم است آن اتفاقی است که افتاده آن قطعیت دیگر قطعیت است در یک دوره خیلی کوتاه تعداد بسیار عجیبی کار خلق میکند این فوران است دیگر همانچه که در هنر من همیشه مهم میدانم فوران مثل آتشفشان این فوران برای شما کی اتفاق افتاد من به خودم اجازه نمیدهم همچین تعبیری درباره خودم به کار ببرم برای اینکه من مثل دهقان کار کردهام و دهقان زمین را نرم نرم بار میآورد در یک جاهایی این محصول خیلی درخشان به نظر میآید که آن را هم بیننده میبیند و کسی که مصرف می کند آن لحظاتی که سماع میکردم بعد از کار مثلا گفتید در دوره کلیدر در مورد کلیدر یا دچار مرگ میشدم در روزگار سپریشده یا دچار فرسایش مرگبار میشدم در آثار دیگر مثل سلوک یا دچار خرسندی از پیروزی بر کار میشدم مثل جای خالی سلوچ و حالا سال ۱۳۹۶ و تولد ۷۷ سالگی درباره این ۷۷ جایی چیزی نوشتهاید آرزویتان برای تولد امسال چیست یک آرزوی شخصی و یک آرزوی جمعی اولا از این دو تا هفت کنار هم خیلی خوشم میآید به دو علت سال پیش نخواستم تولد برگزار شود یکی مرگ کیارستمی بود یکی هم اینکه ۷۶ چیز جالبی نیست ۷۷ خیلی زیباست آنکه میگویی من یاد کردم قلاب دو هفت است در یکی از آثارم هست عبور کردن از آن قلاب دو هفت و رسیدن به آشتی بین دو هفت برای من حالت نمادین و جالبی دارد خیلی خوشحالم که این دو تا هفت کنار هم قرار گرفته زیباست با آرزوهای اجتماعی کار کردهام آرزوی من توامان است بین آرزوهای کلی و شخصی لازم نیست بگویم که من با آرزوهای اجتماعی کار کردهام همیشه و هر وقت نتوانستم کار کنم بدانید که انگیزه اجتماعی در من کم شده در مورد این کتاب بنیآدم انگیزه اجتماعی من کم شد یعنی عشق من نسبت به بسیاری چیزها و این کتاب بسیار تیره درآمد روزگار سپریشده هم تیره است ولی در آنجا یک عشق قربانیشده وجود دارد عشقهای قربانیشده وجود دارند که برایم خیلی عزیزند آرزوهای محمود دولتآبادی آرزوهای شخصی من همیشه توامان هستند با آرزوهای جمعی صلح هست قانون هست حقوق انسان هست حقوق فردی و اجتماعی انسان و سرجمع همه اینها استقلال و تمامیت ارضی اقلا هیچی که نداریم این را داشته باشیم برای اینکه این یکی اگر مخدوش بشود واقعا من سکته میکنم آدم کجا رفت آرزوی شخصی من هم این است که مردم خودشان را به جا بیاورند انقدر دوپولی نباید باشیم آدمها خیلی با نسبت حسابی که در بانک دارند سنجیده میشوند این حال من را به هم میزند سوال اصلی من این است آدم کجا رفت دی شیخ گرد شهر همی گشت با چراغ کز دیو و دد ملولم و انسانم آرزوست گفتا که یافت مینشود گشتهایم ما گفت آنکه یافت مینشود آنم آرزوست متشکرم سپاسگزارم تولدتان مبارک امیدوارم نشستن این دو هفت کنار هم سال بسیار خوب و خوش و پرخیر و برکتی را برای شما رقم بزند 01':45'' 5529 2 شاعر نخود و لوبیا یا مردمی ترین شاعر ایران؟ کانال :جام جم 15 فروردین سالمرگ پروین اعتصامی است شاعری که به تعبیر رهبر معظم انقلاب اسلامی گروهی سعی کردند با وجود داشتن رتبه بالای شعری او را با برخی القاب خرد کنند بیش از یک قرن از زمان تولد پروین اعتصامی میگذرد شاعری که 35 سال بیشتر زندگی نکرد اما در همین فرصت اندک و کوتاه آثاری درخور و تاثیرگذار از خود به جای گذاشت و بر دیوان اشعارش بزرگی ماند ملک الشعرای بهار مقدمه نوشت همان طور که در فیلم این گزارش هم می توانید ببینید زمانی که رهبر معظم انقلاب در بیمارستان بستری بودند و گروهی از اصحاب فرهنگ و هنر به عیادت ایشان میروند حضرت آقا در پاسخ به این جمله عیادت کنندگان که بلا به دور باشد این چند بیت از پروین اعتصامی را زمزمه میکنند هر بلائی کز تو آید رحمتی است هر که را رنجی دهی آن راحتی است زان به تاریکیگذاری بنده را تا ببیند آن رخ تابنده را تیشه زان بر هر رگ و بندم زنند تا که با مهر تو پیوندم زنند در ادامه ایشان با یاد برخی تعابیر مانند شاعر نخود و لوبیا که به پروین نسبت داده میشد تاکید میکنند که گروهی میخواستند او را خرد کنند تا دیگری را بالا ببرند 03':30'' 5395 0 به مناسبت نود و سومین سالگرد تولد استاد نورالدین رضوی سروستانی کانال :سید نورالدین رضوی سروستانی ۲۱ فروردین ۱۳۱۴ در سروستان - ۸ اردیبهشت ۱۳۷۹ از استادان آواز و موسیقی اصیل ایرانی بود رضوی سروستانی از سن ۲۰ سالگی یادگیری موسیقی را در شیراز نزد مشیر معظم افشار آغاز کرد صدای او برای نخستین بار در سال ۱۳۳۷ از رادیو شیراز پخش شد رضوی سروستانی در سال ۱۳۳۶ برای تکمیل آموختههای خود به تهران رفت و از محضر استادانی چون مرتضی محجوبی احمد عبادی رضا فروتن سلیمان امیرقاسمی علی اکبر شهنازی اصغر بهاری ونورعلی خان برومند بهرههای فراوان برد وی برای گسترش و شناساندن موسیقی اصیل ایرانی و شیوه صحیح آواز از سال ۱۳۵۲ با همکاری گروههای موسیقی شیدا سماعی درویش مولوی پرویز مشکاتیان فرامرز پایورحسین علیزاده کنسرتهای بسیاری در ایران و خارج از ایران اجرا کردند در آبان ماه ۱۳۵۵ دکترای افتخاری موسیقی توسط بودوئن پادشاه بلژیک به وی اعطا گردید او در مدت بیش از چهل سال عمر هنری خود علاوه بر تربیت شاگردان زیاد دهها تصنیف از خود به جای گذاشت از آثار منتشر شده ایشان میتوان به رنگ فرح موسسه ماهور و سروستان انتشارات سروش اشاره کرد صدیق تعریف از شاگردان معروف استاد رضوی سروستانی است از شاگردان ممتاز ایشان میتوان به حسین گل زرد اشاره نمود که از ردیف دانان و مدرسان برجسته آواز ایرانی منطبق بر ردیف میرزا عبدا به روایت نورعلی خان برومند و همچنین سبک آوازی سید حسین طاهرزاده در شیراز هستند محمدعلی احدی علیرضا وکیلی منش علیرضا قربانی علی کاظمی راد پوریا اخواص حسین علیشاپور مهدی کلاهدوز علی مرادی مجید روزیطلب و از دیگر شاگردان ایشان هستند این هنرمند سرانجام در ۸ اردیبهشت ۱۳۷۹ درگذشت و در حافظیه شیراز در قطعه هنرمندان به خاک سپرده شد 30':11'' 5350 2 صوت/ داستان شنیدنی- «جنگ و صلح» قسمت دوم کانال :جنگ و صلح رمان مشهور لئو تولستوی نویسنده شهیر روس است وی کتاب جنگ و صلح را در سال ۱۸۶۹ میلادی نوشت این کتاب یکی از بزرگترین آثار ادبیات روسی و از مهمترین رمانهای ادبیات جهان به شمار میرود در این رمان طولانی بیش از ۵۸۰ شخصیت با دقت توصیف شدهاند و یکی از معتبرترین منابع تحقیق و بررسی در تاریخ سیاسی و اجتماعی سده نوزدهم امپراتوری روسیه است و به شرح مقاومت روسها در برابر حمله ارتش فرانسه به رهبری ناپلئون بناپارت میپردازد منتقدان ادبی آن را یکی از بزرگترین رمانهای جهان میدانند هرشب با ما همراه شوید تا این اثر ارزشمند را باهم بشنویم قسمت قبل 09':19'' 5301 3 تماشای اپرای رستم و سهراب به بهانه هشتاد و یک سالگی لوریس چکناورایان کانال :لوریس هایکازی چکناواریان ارمنی Լորիս Հայկազի Ճգնավորյան انگلیسی Loris Tjeknavorian زاده ۲۱ مهر ۱۳۱۶ در بروجرد آهنگساز رهبر ارکستر و نقاش ایرانی ارمنیتبار است او یکی از چهرههای شناختهشدهٔ فرهنگی ایران و ارمنستان است چکناواریان به عنوان آهنگساز تا به حال بیش از ۷۵ اثر شامل ۶ اپرا ۵ سمفونی ۱ اوراتوریو ۱ رکوئیم کارهای در زمینه موسیقی کر موسیقی مجلسی موسیقی باله پیانو و خوانندگی و همچنین کنسرتوهایی برای پیانو ویولن گیتار سلو و پیپا در کنار موسیقیهای متن فیلم ساختهاست او بیش از ۱۰۰ اثر با لیبلهایی مانند آرسیای فیلیپس امی و ایاسوی منتشر کرده است به مناسبت تولد هشتاد و یک سالگی این هنرمند بزرگ بخشی از اجرای اپرای رستم و سهراب را تقدیم حضور می کنیم 03':45'' 5251 0 مراوده رهبر معظم انقلاب با مرحوم احمد عزیزی کانال :تسنیم ویدئویی ببینید از مراوده رهبر معظم انقلاب با مرحوم احمد عزیزی 04':36'' 5241 0 شاعر ' آمدم ای شاه پناهم بده' دار فانی را وداع گفت کانال :تسنیم حبیبالله چایچیان شاعر پیشکسوت امروز ۹ آبانماه در ۹۴ سالگی دار فانی را وداع گفت بحبیبالله چایچیان پیشکسوت شعر آیینی ساعاتی پیش درگذشت حبیبالله چایچیان زاده 1302 متخلص به حسان شاعر و مرثیه سرای اهل بیتع بیشتر سرودههایش در مدح و مرثیۀ اهل بیتع بود او به تاثیرپذیری از اندیشههای علامه امینی و عسکری بارها اشاره کرد و بارها از سوی علامه امینی و رهبر معظم انقلاب مورد تحسین و تشویق قرار گرفته بود امشب شهادت نامه عشاق امضا میشود و آمدم ای شاه پناهم بده از سرودههای معروف این شاعر فقید و خوش طبع بوده است دیوان اشعار او در سه جلد به چاپ رسیده است مراسم تشییع پیکر زندهیاد چایچیان فردا 10 آذرماه ساعت 8 صبح از مقابل بیمارستان شهدای تجریش با حضور جمعی از مسئولان و اهالی فرهنگ به سمت بهشت زهراس برگزار میشود زندگی و تحصیلات حبیب الله فرزند محمدحسین در سال 1302 در تبریز زاده شد شش ساله بود که همراه خانوادهاش به تهران مهاجرت کرد چایچیان تحصیلات خود را در تهران در مدرسه ایران و آلمان به پایان رساند سپس به استخدام بانک ملی ایران درآمد شعر نخستین شعری که سرود در 15 سالگی و در رثای پدرش بود پدرم رخت از این جهان بربستکمرم از غم و محن بشکستمیکنم لیک شکر یزدان راگر پدر نیست باز مادر هست چایچیان با تشویق مادرش به سرودن اشعار در مدح و مرثیه ائمهع پرداخت وی پس از سفر به کربلا فقط به سرودن مدحهای آل علیع پرداخت و آثار دیگرش را در آتش مورد توجه جامعه مذهبی ایران و پارسیزبانان قرار گرفت آثار گلهای پرپر خزان گلریز باغستان عشق سایههای غمای اشکها بریزیدجلد اول دیوان اشعار خلوتگاه راز جلد دوم دیوان اشعار چهل حدیث جالب از علی بن ابیطالبع و جلد سوم دیوان اشعار از جمله آثار او است وی کتاب بطلۀ کربلا اثر دکتر بنت الشاطی را با نام زینبسلام الله علیها بانوی قهرمان کربلا به فارسی ترجمه نمود فاطمه زهرا امابیها مجموعهای از مطالب علامه امیدی درباره حضرت زهراس است که توسط وی گردآوری شد ارتباط با عالمان دینی به گفته خود مرحوم چایچیان زمانی که علامه امینی در نجف ساکن بوده است نامههایی به او میفرستاده و او را شاعر اهل بیت خطاب میکرده است کریم دستمالچی او را به عبدالحسین امینی معرفی کرده است علامه امینی از کسانی است که چایچیان را مورد تحسین و تشویق قرار داد وسیله آشنایی وی با علامه امینی شعری بود که از زبان عباس بن علیع در شب عاشورا خطاب به امام حسینع سروده است چایچیان نیز اشعاری را درباره الغدیر علامه امینی و کتابخانه او سروده است دوست دارم شمع باشم تا که خود تنها بسوزم بر سر بالینت امشب از غم فردا بسوزم دوست دارم هاله باشم تا ببوسم روی ماست یا شوم پروانه از شوق تو بیپروا بسوزم دوست دارم ماه باشم تا سحر بیدار باشم تا چو مشعل بر سر راهت درین صحرا بسوزم دوست دارم سایه باشم تا در آغوشم بخوابی چشم دوزم بر جمالت ز آن رخ گیرا بسوزم چایچیان به تاثیر پذیری خود از اندیشههای علامه عسکری نیز اشاره داشت او بارها در حضور رهبر انقلاب شعر خواند و مورد تشویق ایشان نیز قرار گرفت نمونهای از شعر امشب شهادت نامۀ عشاق امضا میشود فردا ز خون عاشقان این دشت دریا میشود امشب کنار یکدگر بنشسته آل مصطفی فردا پریشان جمعشان چون قلب زهرا میشود آمدمای شاه پناهم بده خط امانی ز گناهم بده ای حرمت ملجأ درماندگان دور مران از در و راهم بده 05':36'' 4970 9 شرح جالب دکتر کاکاوند از جابجایی شخصیت ها در دیوان حافظ کانال :کلیپی جالب درباره دیوان حافظ 16':48'' 4871 7 سخت ترین امتحان کانال :مستندی دیدنی در تفسیر و تشریح آثار استاد فرشچیان با موضوع حضرت ابراهیم ع و ذبح اسماعیل ع رمی جمرات و از زبان خود استاد 08':45'' 4832 0 زادروز چهره ماندگار موسیقی ایران مبارک کانال :امروز ۱ دی ماه مصادف با هشتاد و هشتمین سالروز تولد استاد محمد نوری خواننده ی نامدار فقید است محمد نوری موسیقی را زبانی جهانی و از آن تمام اقوام و ملتهای روی زمین میدانست و از همین رو به اقتباس و الهام از هنر کلاسیک غرب معتقد برنده جایزه خورشید طلایی ۵۰ سال صدای متفاوت و ماندگار در سال ۷۸ از جشنواره مهر و دارای مدرک درجه یک هنری خوانندگی از شورای عالی ارزیابی کشور و وزارت ارشاد بود وی در سال ۱۳۸۵ چند سال پیش از مرگش به عنوان چهرهٔ ماندگار برگزیده شد محمد نوری یکی از شاگردان مرحوم فاخره صبا بود محمد نوری طی پنج دهه بیش از سیصد قطعهٔ آوازی اجرا کرد او همچنین به تقریر و ترجمهٔ مقالات و سرودن اشعاری برای ترانه پرداخت محمد نوری در سالهای پایانی عمر چند اجرا به نفع بیماران خاص داشت وی ترانههای زیادی با تم میهنی چون جان مریم شالیزار واسونک جمعه بازار ایران را اجرا کردهاست[۵] یکی از مهمترین و معروفترین ترانههای وی جان مریم نام دارد که آهنگ زیبای آن از ساختههای خود نوری است 05':53'' 4688 0 سخنان استاد مجاهدی پیرامون پروین اعتصامی - بخش اول کانال :بخش اول از سخنان استاد مجاهدی پیرامون شخصیت و شعر پروین اعتصامی شاعره نامدار معاصر ایران در همایش بزرگداشت یکصدمین سالروز تولد پروین اعتصامی 00':56'' 4545 1 باهم بخشی از کتاب «عقاید یک دلقک» را بخوانیم کانال :پریمک باهم بخشی از کتاب عقاید یک دلقک را بخوانیم عقاید یک دلقک هاینریش بل ترجمه محمداسماعیل زاده