مبارک قصد داره که یه کاسبی رو راه بندازه که بتونه باهش وام بگیره . اون قصد داره که توی عروسی ها بخونه اما بابا باهاش به شدت مخالفت می کنه و اونو به تولیدی کفش می بره .