نماهنگی بسیار زیبا و شاعرانه در راز و نیاز با معبود دوست داشتنی و بیان زبان حال انسان . « خدایا ، تو این وقت شب ایستاده‌ام زیر آسمون تو ، که عکس سوسوی ستاره‌هاش، توی دریای چشمهام افتاده ، دو دل بودم که بیام یا نه؟! ، یه دلمو گذاشتم اون پائین ، پائین پائین ، اما اون یکی دلمو که مهرش کردند برای ورود به حرم کبریائت ، گرفتم لا به لای انگشتهام. می بینید تپش تند و یکنواختشو ؟... » .