سال‌ها پیش، در تهران باران شدیدی آمد که به سیل تبدیل شد و تمام جوی‌ها را آب گرفت‌. توله‌های یک سگ از سرما و ترس سیل به گوشه‌ای خزیده بودند و سگ ماده با ترس و اضطراب‌، می‌رفت و تک‌تک آنها را از آب بیرون می‌آورد. علامه جعفری با دیدن این صحنه، بی‌تاب شد و از افرادی که بی‌خیال به آن صحنه نگاه می‌کردند، خواست جلوی آب را ببندند تا این ماده سگ بتواند توله‌های خود را از سیل نجات دهد. ایشان وقتی دید مردم بی‌اعتنا هستند، آن‌قدر اصرار کرد و داد و فریاد به راه انداخت‌، تا اینکه مردم مجبور شدند با یک چوب بزرگ‌، مسیر آب را منحرف کنند تا ماده سگ بتواند به راحتی توله‌های خود را نجات دهد.