عباس نامدار چو از پشتِ زین فتاد گفتی قیامت است که مه بر زمین فتاد روزی عباس مشک بر دوش گرفت تا جرعه جرعه عشق را در آن بریزد و عطش را از جگرهای تشنه کودکان بردارد . و عباس، علمدار وفا، نهر علقمه را تا قیام قیامت شرمنده خویش ساخت و عشق را رنگی دیگر بخشید . راه باز کنید، ملائک! بال در بال هم بنهید و گستره آسمان را پر کنید; با چشمانی به وسعت اقیانوس ها و اشکی به وسعت باران ها! ای خاک! ای سرزمین کربلا! این جا چه می گذرد؟ حسین عمری سوخته است در شنیدن نام «اخا» از برادرش: « یا اخا ادرک اخاک » و سوز عشق آرام می گیرد . این چه جمعی است که نهر علقمه از آن بر خود می لرزد; سویی رسول الله ... سویی علی ... سویی حسن و فاطمه; حسین می آید . و سرزمین نینوا از شیون ملائک پر می شود: «الآن انکسر ظهری و قلت حیلتی ...» ... چه سوزان است غروب روز عاشورا; وای از علقمه ... وای از دست های بر زمین افتاده ... وای از مشک پاره .... امشب شب توسّل ما بر دو دست توست... در عشق حرف اوّل دفتر دو دست توست در روز عاشورا چون تشنگی بر حسین و یارانِ او سخت گشت، کودکان به امام علیه‏ السلام شِکوِه آوردند و از فَرط عطش می نالیدند. امام، عباس علیه‏ السلام را صدا کرد و فرمود تا با چندنفر به فرات برود و برای تشنگان آب بیاورد. عباس با ده سوار همراه شد و مَشک‏ها را برداشت و چون به مدخل آبِ فرات رسید، یارانِ ابن ‏زیاد بر کنار فرات نشسته بودند و شریعه را بر حرمِ رسولِ خدا بسته بودند. چون عباس را دیدند، بر او حمله کردند. عباس پس از آن رجزی خواند و بر آنها حمله کرد. ... آنگاه که از شریعه فرات بیرون آمد و مشک بر دوش داشت دشمنان از هر طرف او را تیرباران کردند و در همین حال کسی بر او حمله کرد و دست راست او را برید و حضرت مشک را با دست چپ گرفتند در حالی که تمام فکر حضرت به حرم ابا عبدالله بود تا بر تشنگان آب برساند در این حال شخص دیگری حمله کرد و دست چپ حضرت را برید و حضرت بر زمین افتاد و مشک را بر دهان گرفت. در این حال عمر سعد ندا داد که مشک را تیرباران کنند در این زمان بود که عمودی آهنین بر فرق سر حضرت فرود آوردند... وقتی که امام حسین (ع) بر بالین خون آلود حضرت عباس(ع) حاضر شد، فرمود: اکنون کمر من شکست؛ الان انکسر ظهری و قلت‏حیلتی. خوردی زمین و حیثیت لشکرم شکست اصلی ترین ستون خیام حرم شکست وقتی عمود خیمه کشیدم سکینه گفت: دیدی غرور ساقی آب آورم شکست ویژگی ها و فضائل حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام بنده صالح خدا امام صادق علیه السلام این لقب گران سنگ را به او داد؛ چنان که در زیارتنامه آن حضرت می خوانیم: «السلام علیک ایها العبد الصالح المطیع لله ... : سلام بر تو ای بنده صالح و فرمان بر خدا .» قرآن یکی از نشانه های بندگان مخلص خدا را آثار سجده در پیشانی آنها می داند: و حضرت عباس این گونه بود؛ در تاریخ می خوانیم: «وبین عینیه اثر السجود»:« [در پیشانی] و بین چشمان او اثر سجده [نمایان] بود.» حضرت عباس (ع)، معصوم نبود و به رهبری امام خویش نیاز واقعی داشت. البته ایمان وی سبب پیدایش عصمت عملی بدون تشریع از ناحیه خداوند شده بود و مانند پیشوایان معصوم خویش از گناه دوری می کرد. ادب و فروتنی امیرمومنان على ع ضمن سفارش به فرزندش امام حسن ع در فراگیرى ادب ، فرمود: پسرم ادب ، مایه بارور شدن عقل و بیدارى قلب و سرلوحه فضل و بزرگوارى است. نیز فرمود: من اخر عدم ادبه ، لم یقدمه کثافه حسبه کسى که بى ادبى ، او را عقب انداخت ، عظمت و کثرت فامیل، او را به جلو نخواهد انداخت. همچنین آن حضرت فرمودند: لا میراث کالادب ، هیچ ارثى ارزشمندتر از ادب نیست.بر همین اساس حضرت على ع فرزندانش را بخوبى تربیت کرد، و آنها از باادبترین افراد جامعه خود بودند. حضرت ابوالفضل العباس ع از همین مکتب درخشان، درس ادب آموخته بود، که از ویژگی‌هاى زندگى سراسر درخشان وى ادب او در همه دوران‌هاى زندگیش از کودکى تا آخر عمر بود. روایت شده: حضرت ابوالفضل العباس(ع) بدون اجازه در کنار امام حسین علیه‌السلام نمى نشست، و اگر پس از اجازه مى نشست، مانند عبد خاضع دو زانو در برابر مولایش مى نشست.(معالى السبطین : ج 1، ص 443) ولایتمداری و بصیرت امام صادق (ع) در پایان زیارت نامه حضرت عباس(ع)، بر ایمان محض و بصیرت والای ایشان گواهی داده است و می فرماید: «اَشْهَدُ اَنَّکَ لَمْ تَهِنْ و لَمْ تَنْکُلْ و اَنَّکَ مَضَیْتَ علی بصیره مِنْ اَمرِک؛ گواهی می دهم که تو لحظه ای از خود سستی نشان ندادی و برنگشتی، بلکه مَشی تو بر ایمان و بصیرت در دین رقم خورده بود». امام صادق(ع) در توصیف ایشان می‌فرماید: عموی ما عباس دارای بصیرتی نافذ و ایمانی استوار بود، همراه با ابی عبدالله جهاد کرد و به خوبی آزمایش خود را داد و به شهادت رسید». دو صفت «نافذ البصیره» بودن و «صلابت ایمان»بودن را باید در ظرف زمانی همان واقعه سنجید. مقصود از بصیرت در این روایت، قوه‌ای است که انسان به واسطۀ آن راه حق و حقیقت را گم نکند. بی‌شک عنوان بصیرت در کلام امام صادق(ع) در جهت مدح حضرت اباالفضل به معنای بصیرت در امور سیاسی اجتماعی است، به طوری که در یاری رساندن به سیدالشهدا(ع) و شناخت حقّ و باطل بهترین شناخت را از خود نشان داده است. فداکاری و پرچمداری در روز عاشورا بر اساس گزارش‌های تاریخی با آغاز حرکت امام حسین(ع)، حضرت عباس(ع) همواره در کنار برادر بزرگوارش حضور داشت و یقینا در تمام این دوران حضور عباس در صحنه‌های مختلف و نقش او در سپاه امام حسین(ع) برجسته است. منابع نقش پرچمدار شجاع، تکیه‌گاهی مطمئن و سخنگویی امین از جناب عباس ارائه داده‌اند که بی‌شک اینها برخی از فضائل بی‌شمار ایشان بوده است؛ چنان‌که امام سجاد(ع) دربارۀ عموی بزرگوارش جناب عباس(ع) چنین می‌فرمایند: خداوند (عمویم) عباس را رحمت کند که در راه برادرش ایثار و فداکاری کرد؛ چنان فداکاری‌ای که دو دستش قطع شد، خداوند به او همانند جعفر در مقابل دو دست قطع‌شده دو بال عطا کرده است که با آنها در بهشت به همراه فرشتگان پرواز می‌کند و نزد خدا مقامی دارد که همۀ شهیدان غبطۀ مقامش را می‌خورند». در این روایت، نقش عباس بن علی(ع) به زیبایی هر چه تمام توصیف شده و بر ویژگی‌های خاص ایشان، یعنی ایثار و فداکاری تأکید گردیده است. در مجموع جایگاه و نقش جناب عباس بن علی در قیام عاشورا بسیار مهم، تأثیرگذار و چشمگیر می‌باشد و با اینکه اخبار دوران زندگی ایشان تا پیش از حادثۀ عاشورا برای ما واضح نیست، با اخبار فراوان همین دوران کوتاه می‌توان به شخصیت واقعی ایشان پی برد. جنگ آوری و شجاعت همان گونه که گذشت، حضرت عباس (ع) مردی درشت اندام و تنومند بود و از کودکی، با ورزش و کارهای سخت و طاقت فرسا انس داشت. نوشته اند روزی امام علی (ع) در مسجد نشسته بود که مردی اعرابی سلام کرد و به حضرت گفت: «ای پیشوای من! پیش کشی برای شما آورده ام». آن گاه در صندوقچه را گشود و شمشیری آب دیده و منحصر به فرد را از آن بیرون آورد و به حضرت تقدیم کرد. در همین هنگام، حضرت عباس (ع) که نوجوانی رشید بود، وارد شد و پس از سلام، با ادب در گوشه ای نشست. نگاهش در برق شمشیر گره خورد. حضرت علی(ع) متوجه علاقه و شگفت زدگی عباس(ع) شد و از او پرسید: «پسرم دوست داری این شمشیر برای تو باشد؟» عباس(ع) پاسخ داد: «آری، پدر!». حضرت برخاست و با دست خود، شمشیر را بر قامت استوار او، حمایل کرد. سپس به برازندگی شمشیر بر اندام رشید و تناور فرزندش نگریست و اشک بر محاسنش جاری شد. حاضران پرسیدند: «یا امیر المؤمنین (ع)! چرا گریه می کنید؟» حضرت فرمود: «روزی را می بینم که او با این شمشیر، نفس دشمن را در سینه حبس می کند و بی امان بر آنان می تازد و سرانجام به شهادت می رسد». دشمنان در کربلا، دست به نیرنگ می آلایند و برای او امان نامه می فرستند ولی ناامید می شوند. گروهی به او حمله می کنند و پشیمان می شوند. سرانجام به دسیسه ای دیگر روی می آورند و ناجوانمردانه در خونش می کشانند. امام حسین(ع) نیز با دیدن بدن غرقه به خون او، بهوسیله جملهای کوتاه، تفسیری بلند از شجاعت عباس ارائه میدهد و در سروده ای منسوب به خود می فرماید: چشم هایی که دیشب از ترس تو نخوابیده بودند، امشب به خواب خواهند رفت». درخشش او در جنگ های گوناگون به ویژه کربلا، یادآور نبردهای پیروزمندانه علی(ع) است. بقیه الله جبهه امام حسین(ع) حضرت عباس(ع) در کتاب سقای آب و ادب اینگونه توصیف شده است: عباس برای حسین فقط یک سردار نیست، یک فرمانده نیست، یک پرچمدار هم نیست، یک برادر هم نیست عباس عمود خیمه لشگر حسین است. نه عباس عمود خیمه وجود حسین است. اگر عبوس بشکند خیمه وجود حسین فرو می ریزد. اگر عباس بشکند پشت حسین می شکند. و اگر عباس بیفتد حسین از پا می افتد. عباس بقیه الله جبهه حسین است. امام زمان (عج) و حضرت ابوالفضل(ع) حجت الاسلام و المسلمین آقاى حاج سیّدمحمد تقى حشمت الواعظین طباطبائى قمى داستانى را از آیت الله العظمى مرعشى نجفى قدس سره این چنین نقل فرمود: یکى از علماى نجف اشرف، که مدّتى در قم آمده بود، براى من چنین نقل کرد که : من مشکلى داشتم به مسجد جمکران رفتم درد دل خود را به محضر حضرت بقیة الله حجةّبن الحسن العسکرى امام زمان عجل الله تعالى فرجه الشریف عرضه داشتم و از وى خواستم که نزد خدا شفاعت کند تا مشکلم حل شود. روزى هنگام نماز دلم شکست و عرض کردم: مولاجان، آیا جایز است که در محضر شما و در منزل شما باشم و به دیگرى متوسل شوم؟ شما امام من مى باشید، آیا زشت نیست با وجود امام حتّى به علمدار کربلا قمربنى هاشم(ع) متوسل شوم و او را نزد خدا شفیع قرار دهم؟! از شدت تاثر بین خواب و بیدارى قرار گرفته بودم. ناگهان با چهره نورانى حضرت حجّت بن الحسن عج مواجه شدم . بدون تامل به حضرتش سلام کردم .حضرت با محبت و بزرگوارى جوابم را دادند و فرمودند: نه تنها زشت نیست و نه تنها ناراحت نمى شوم به علمدار کربلا متوّسل شوى، بلکه شما را راهنمائى هم مى کنم که به حضرتش چه بگویى . چون خواستى از حضرت ابوالفضل (ع) حاجت بخواهى، این چنین بگو: «یا ابا الغوث ادرکنى» اى آقا پناهم بده. (لاله هاى رنگارنگ ، 419)