داستان چه کوتاه و چه بلند از لابلای تفکر و نوع نگاه نویسنده اش به مسائل پیرامونش سرچشمه می گیرد و این نه تنها تعریفی برای خلق یک داستان که تعریفی برای خلق هر اثر هنری است. یادآوری اول به خودم باید متذکر شوم که من برای چه چیزی داستان می نویسم؟ آیا هدف من از داستان نوشتن صرفا نوشتن برای خودم است و یا اینکه قصد و نیتم از نویسش آن است که دیگران نیز داستان من را بخوانند.؟ اگر فقط برای خودم به هر دلیلی داستان می نویسم این یادآوری هیچ کمکی به من نمی کند اما اگر قصد دارم تا داستانی کم عیب و نقص بنویسم تا دیگران هم آن را خوانده و از آن لذت ببرند باید نکاتی را حتما رعایت کنم. اینکه گفتم داستانی کم عیب و نقص از این روی است که برترین داستان های دنیا و حتی شاهکارهای ادبی هم به گونه ای دچار عیب هستند و داستانی مقبول تر و مورد پسند تر است که از عیب و نقص کمتری برخوردار باشد. حرفی برای گفتن دارم قبل از اینکه شروع به نوشتن داستان کنم ابتدا باید تکلیفم را با خودم روشن کنم که آیا حرفی برای گفتن دارم؟ آیا می توانم چیزی را روایت کنم که به درد دیگران بخورد؟ آیا انقدر از قدرتی خلق و ایجاد برخوردار هستم تا آنچه را که در ذهن دارم به روی کاغذ بیاورم؟ آیا آنقدر تجربه دارم که بتوانم آنها را برای دیگران به نگارش در بیاورم؟ وقتی توانستم به اینگونه سئوال ها پاسخی در خور دهم آنگاه می توانم شروع کنم به نوشتن یک داستان. دایره واژگانی نویسنده خوب نویسنده ای است که از تعداد لغات بیشتری در نوشته اش استفاده کند. به تعبیر دیگر در نوشته (اینجا منظور داستان است) باید از لغات تکراری اجتناب کرد و برای تنوع و ایجاد تصویرهای بدیع و تازه از لغات بیشتر و بعضا به جای تکرارها از مترادف ها و هم خانواده ها استفاده کرد. برای این منظور نویسنده اثر می بایست از مطالعات قبلی زیادی بهره گرفته باشد. نویسنده همواره باید بخواند و بخواند. داستان، شعر، روزنامه و مجله و حتی دیدن فیلم و شنیدن موسیقی به افزایش محدوده دایره واژگانی یک نویسنده کمک فراوانی می کند. کسب تجربه به هر حال هر نویسنده ای در داستانش موقعیتی را به خواننده نشان می دهد. پس باید یا خود این موقعیت را تجربه کرده باشد و یا اینکه از تجربه دیگران برای شرح و بسط آن موقعیت مطلع باشد. برای این کار باید به همه تجربه هایی که از بدو تولد با آنها برخورد داشته باشد با دید یک روایتگر دست به یاد آوری بزند و در کنار آن همواره با مردم و دنیای اطرافش در تعامل باشد. به نوع نگاه اطرافیان به موضوعات مختلف دقیق شود. در سیر تحول مسائل پیرامونی مطالعه کند و در نوشتن داستان هایی که نیاز به تصویر کشیدن تجربیاتی دارد که تخصیی هستند یا مربوط به قومی دیگر و یا جنسیتی دیگر هستند نویسنده باید اطلاعات کاملی را پیرامون آن موضوع از طرق مختلف بدست بیاورد این بدست آوردن اطلاعات می تواند از راههایی نظیر خواندن کتابها و جزوات و متون مربوطه باشد و یا گفتگو با آدم هایی که بر آن موضوع (ـات) تسلط کافی دارند و در آن صاحب نظر و یا صاحب تجربه هستند. انتخاب زبان و لحن مناسب برای نوشتن یک داستان باید توجه داشت که لحن مناسب فضای داستان استفاده کرد. باید طوری داستان را نوشت که اولا زبان روایتگر با موضوع داستان و صحنه و مکان ها همخوانی داشته باشد و از طرفی انتخاب زبان روایت برای خواننده از پیچیدگی های گمراه کننده برخوردار نباشد. در حقیقت ضمن آنکه باید توجه کرد که لحن با فضای کلی و فضاهای مقطعی ناهمگونی کلامی نداشته باشد همچنین باید در نظر داشت که تکلف های بیجا خواننده اثر را به دردسر نیاندازد. اگر داستان برای مخاطبان عام نوشته می شود سادگی و روانی زبان و لحن از نقاط قوت آن نوشته خواهد بود. زمان ها و مکان ها در ابتدا باید توجه کرد که نوشته قرار است در چه زمان ها و چه مکان هایی رخ دهد. بر همین اساس باید توجه کرد که جملات دراری فعلهایی باشند که روایتگر زمان مورد نظر نویسنده باشند. داستان باید در زمانی و یا زمان هایی روایت شود که شخصیت و یا شخصیت های داستان در آن حضور دارند کما اینکه می توان برای جذاب شدن داستان از تو رفتگی های زمانی هم بهره برد اما باید توجه داشت که افعال با زمانی که در حال روایت است همخوانی نگارشی و مکانی نیز داشته باشد. تصویر سازی ها نیز باید با نوع نمایش و مواجهه با مکان ها نیز همخوانی داشته باشد. راوی روایتگر یک داستان راوی آن است. نویسنده باید فکر کند که چه کسی قرار است داستان را روایت کند. بر اساس اینکه چه کسی داستان را روایت می کند باید از نوع نگارش مخصوص به آن هم بهره گرفت. اگر داستان را سوم شخص روایت می کند تمامی فضا سازی ها از دید سوم شخص است و اگر اول شخص بیان کننده و پیش برنده داستان است باید نوع تعاریف و تصویر سازی ها منطبق با دید اول سشخص باشد. هرکدام از این موضوعات نوع نگاه منحصر به خودش را می طلبد که من به عنوان نویسنده داستان باید آن را در نظر بگیرم. البته داستان هایی نیز وجود دارند که هم توسط اول شخص و هم توسط سوم شخص روایت می شوند که این به هنر نویسنده در بکار گیری جملات و زمان سازی ها و مکان سازی ها و تصویرسازی ها برمی گردد. عناصر و اجزاء برای نوشتن یک داستان باید عناصر و اجزای درگیر در داستان را از ابتدا در نظر بگیریم و به مرور و با توجه به پیشرفت داستان آن را با چینشی مناسب و منطقی وارد داستان کنیم. این عناصر و اجزا شامل اجسام، موقعیت ها و مکان ها و همچنین شخصیت های مختلف هستند. داستانی موفق خواهد بود که ورود عناصر و اجزا در داستان به صورتی هوشمندانه و با برنامه ریزی همراه باشد. شروع داستان شروع داستان مهمترین بخش داستان است. داستان های درخشان معمولا شروعی درخشان داشته اند. باید از تصویرسازی های بدیع و روح نواز برای شروع داستان استفاده کنیم. یک گره اساسی که خواننده را تا آخر داستان درگیر خود کند و یا یک گفت و شنود استثنایی از عواملی است که خواننده را به پیگیری داستان ترغیب می کند. پس هر چه انرژی دارید در ابتدای داستان به کار بگیرید تا خواننده را از همان ابتدا به داستانتان جذب کنید. گره و گره گشایی اصولا خوانندگان داستان می خوانند تا با چیزی آشنا شوند که تا کنون نسبت به آن اطلاعی نداشته اند و یا اینکه داستانی را می خوانند که در آن بتوانند به فکر کردن بپردازند. ایجاد گره و گره گشایی به موقع در داستان، لذت خواندن را به خواننده القاء می کند. البته باید توجه داشت که گره ها در خدمت داستان باشند و گره گشایی ها نیز در زمان و مکان مناسب انجام شود. به عبارت دیگر داستانی موفق است که معمایی (هایی) را در ذهن خواننده ایجاد کند. این نکته باعث می شود تا خواننده برای ادامه داستان حدس هایی بزند. حال ممکن است حدس هایش درست از آب در بیاید و یا نیاید. ایجاز داستانی موفق است که از اطاله کلام خودداری کند. برای این منظور من نویسنده باید تمام خلاقیتم را برای ایجاز و خلاصه گویی مناسب و موفق به کار بگیرم. ایجاز به ضرب آهنگ حرکتی داستان کمک می کند. البته باید توجه داشت ضرباهنگ داستان نه باید تند باشد و نه کند، بلکه روند توالی اتفاق های داستان باید از ضرباهنگی مناسب و متناسب برخوردار باشد. نه خواننده را در پیگیری خسته کند و نه اینکه آنچنان تند باشد که خواننده اصلا متوجه رویدادها نشود. پایان همانگونه که شروع داستان مهم است، پایان آن نیز اهمیت فوق العاده ای برخوردار است. اینکه برخی اعتقاد دارند پایان داستان باید خلاصه باشد را زیاد قبول ندارم اما به این اعتقاد دارم که ایان داستان باید در خدمت اتفاقات داستان باشد، حال این نویسنده است که باید تصمیم بگیر پایان داستانش را خلاصه و مفید عرضه کند و یا طولانی و با تصویرسازی های زیاد. یادآوری دوم همواره بعد از نوشتن داستان باید داستان را دوباره و چند باره خواند. مطمئنا بعد از پایان گرفتن نوشتن داستان با خواندن مجدد آن به نکاتی برمی خورم که باید اصلاح شود. این اصلاحات باید در خدمت داستان باشد. گاهی نیاز است جملات را حذف کرد. گاهی باید جملاتی را به داستان اضافه کرد و گاهی نیز نیاز است افعال و جملات را ویرایش کرد. داستان موفق داستانی است که دوباره خوانی شده و ضعفهایش برطرف گردد. تذکر در پایان باید متذکر شوم این نوشته برگرفته از هیچ مقاله و یا متن خاصی نیست بلکه یادآوری های بنده از اساتید گرانقدرم در کلاس های قصه نویسی و متن هایی است که به صورت پراکنده مطالعه کرده ام. قطعا این نوشته راهنمایی دقیق برای نوشتن داستان نیست بلکه راهنمایی است کلی که می تواند در نوشتن یک داستان تا حدودی موثر باشد.