(قسمت چهارم) نل بدون توجه به حرف های پدر بزرگ که ناامید کننده بود دلش می خوات به پارادایز برسد ولی آنها به شهر دیگری رسیدند و باید در شهری می گشتند که اصلا آنرا نمی شناختند